دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال کتی اثری بینظیر از سوزان ام کولیج رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : کتی
تعداد صفحه : ۷۹
نویسنده : سوزان ام کولیج
ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان کتی اثر سوزان ام کولیج به صورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درکتی خلاصه رمان
درباره دختر و پسری به نام کتی و متین هستش که از طریق چت با هم آشنا میشن . کتی بعد از یه مدت کاراش جور میشه که از ایران بره و طی اتفاقاتی متین میمیره و …
گوشه ای از رمان کتی
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
قیمت : 19 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال میخوام عاشقت باشم (دوجلد) اثری بینظیر از دارک رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : میخوام عاشقت باشم (دوجلد)
تعداد صفحه : کامل
نویسنده : دارک
ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان حجله پر درد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانمیخوام عاشقت باشم (دوجلد) خلاصه رمان
حامی پسربچه ی گمشده ای رو که از نظر ظاهری بی شباهت به خودش نیست میبینه بچه ای که طبق گفته خودش دوتا پدر داره و اسم یکی از پدر هاش ، آرشه . . .
گوشه ای از رمان میخوام عاشقت باشم (دوجلد)
دانلود رمان عاشقانه , اجباری , اربابی , ایرانی , بزرگسال ردلاین اثری بینظیر از هانی زند رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : ردلاین
تعداد صفحه : ۱۷۲۶
نویسنده : هانی زند
ژانر : عاشقانه , اجباری , اربابی , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان همخونه استاد امیرحافظ و ترمه pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانردلاین خلاصه رمان
درباره مردی به نام محتشم است که صاحب بزرگترین پوشاک بانوان دردنیا است . روزی دختری برای کار به شرکت او میاید و از آنجا که مردی خوشگذرون است دختر رو به اجبار وادار به …
گوشه ای از رمان ردلاین
با قلبی که درون گوش و دهانم ضربان گرفته است سرم را فوراً پایین میکشم و با استرس به جاویدی نگاه میکنم که کنارم روی زمین جا میگیرد و با حرکت سر احتمالاً اشاره میکند که نباید نگران باشم … اما همهجا بیش از اندازه تاریک است و من چشمهایش را نمیبینم و نگران میشوم … جاوید!اینجا … رجب تشر میزند: هیس!! به جای جواب دستم را میفشارد … هیچی نگو!! تحمل کن … دلم میخواهد از شدت دلشوره بلند بلند گریه کنم … رجب دو سه قدم فاصله را پر میکند و به سمت ما برمیگردد … بلافاصله روی زمین می نشیند و سرش را جلو میکشد … لونه زنبوره لاکردار …
اصلاً معلوم نیست چه خبره یه لشکر آدم اینجاست … جاوید شبیه خودش با پچ پچ جواب میدهد و من لال مانده تنها تماشا میکنم … میشه رد شد یا نه … واسه من قصه نگو … شدنش میشه … اما از سوراخ سنبههای اینجا نه … کیپ تا کیپ مأمور مرزبانی … ریسکش بالاست … نمی ارزه … حکم تیر دارن، ببیننتون آبکشتون میکننخب باید چه کنیم؟ … امون بده یهکم فکر کنم … امون ندارم، رجب! وقتم ندارم … من باید امشب برم … رابطم یه کم اون ورتر از مرز منتظرمه … اصلاً من هیچی، این دختر نمی تونه آواره بمونه تو این خرابشده … این، من نیستم که پوستش کلفت باشه!
رجب با دست نقطهٔ معلومی را نشان میدهد … یه کم بالاتر یه راه هست که می شه ازش رفتبازوهایم را در آغوش میگیرم… سرمای هوا به جانم نیش میزند … پاییز به نیمه رسیده است و امشب از تمام شبهای دیگر سردتر به نظر میرسد … جاوید نیم نگاهی به تن مچالهام میاندازد و رو به رجب ادامه میدهد: خب، معطل چی هستی؟ ببرمون اونجا … ببر سمت هر سوراخی که بشه ازش رد شد … راه آسونی نیست!یه کم بالا پایین داره … خطریه … جاوید ساک دستی کوچک را از مقابل پایش بر می دارد و در یک حرکت زیپش را باز میکند … رجب بلافاصله آن هیس معروفش را تکرار میکند …
سر و صدا نکن، مرد حسابی … دو قدم اون ورتر اسلحه به دست دارن رژه می رن … بی جواب پیش چشمان حیرت زدهام یک ژاکت سبک از درون ساک بیرون میکشد و روی پاهایم میاندازد و تنها دستوری لب میزند تنت کن! بعد مدارک موجود در ساک را در جیب لباسش میگذارد و ساک را کناری میاندازد … گوشت با منه، جاویدخان؟ … گوشم و کار نداشته باش … پا شو بیفت جلو … از بلاتکلیفی متنفرم … راهش خطریه … تو تاریکی و سرما شر می شه واسه تون … جاوید به جای جواب دوباره به سمت من وارفته میچرخد و این بار با حرصی آشکار ژاکت را از روی پاهایم برمیدارد و روی شانهام می اندازد و آستینش را مقابلم میگیرد … بپوش گفتم!
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
قیمت : 19 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , کل کلی این مرد امشب میمیرد اثری بینظیر از زینب ایلخانی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : این مرد امشب میمیرد
تعداد صفحه : ۳۰۷۹
نویسنده : زینب ایلخانی
ژانر : عاشقانه , ایرانی , کل کلی
دانلود رمان این مرد امشب میمیرد اثر زینب ایلخانی نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان دراین مرد امشب میمیرد خلاصه رمان
درباره دختری به نام یلدا است که با عمه اش زندگی میکند و به دلیل حادثه ای به زندان میوفتد و با اتهامی سنگین روبرو میشود اما مردی به نام معین نامدار او را از این مخمصه نجات میدهد و حالا یلدا عاشق این مرد شده …
گوشه ای از رمان این مرد امشب میمیرد
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
قیمت : 19 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال پسر خاله من اثری بینظیر از مریم عامری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : پسر خاله من
تعداد صفحه : ۱۴۲۱
نویسنده : مریم عامری
ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان پسر خاله من اثر مریم عامری بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درپسر خاله من خلاصه رمان
درباره دختری به نام سوفیا است که عاشق پسر خالش بهراد شده ولی بهراد عاشق دوست سوفیاس تا اینکه …
گوشه ای از رمان پسر خاله من
راننده تاکسی تا تونست کیف پول منو خالی کرد و آخرش هم به بهانه ی خرابی مسیر و تنگی کوچه ، قبل از رسیدن به عمارتی که هنوزهم نمیتونستم ببینمش ، پیاده ام کرد و نهایت لطفش این بود که صندوق رو بالا بزنه تا وسایلم رو دربیارم! بهش گفتم راضی نیستم ولی محل نداد.میگفت شهرداری داره آسفالتهای این محل هارو تعویض میکنه و هیجده چرخ هم نمیتونه رد بشه چه برسه به تاکسی نازنینش! ناچار وسایل رو برداشتم و به راه افتادم.حیاطهای خونه های این حوالی پرازدارو درخت بودن و کف کوچه فراوون از زرد و نارنجی هایی که زیر پا خش خش میکردن و آی حال میداد له و مچاله کردنشون!این کوچه…این محل هم تو تابستون قشنگ بود، هم پاییز هم زمستون و هم بهار و …ولی اوج قشنگیش حالا بود.تو پاییز…لبم خندون از این خش خش ها و چشمم پی عمارت شوهرخاله بود که چند قدم جلوتر ملچ ملوچ دوعدد آدمیزاد خوش لباس توجه ام رو جلب کرد! بفرما…! گفته بودن تهرون یه پا هالیوود اینم نشونه اش!ناخوداگاه ایستادم.سنگینی وسایلو مسیری که نمیدونستم کی قراره ختم بشه به عمارت شوهرخاله، به هن هن کردن انداخته بودنم.شایدم حس کنجکاوی و شیطنتم گل کرده بود!درهر صورت من ایستادم و ازهمون فاصله چشم دوختم به اون دختروپسری که زیر تیر چراغ برق و رو یه عالمه برگ زرد و نارنجی ایستاده بودن و … این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی مهر حرام اثری بینظیر از مریم نامنی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : مهر حرام
تعداد صفحه : ۵۲۷
نویسنده : مریم نامنی
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان dune به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانمهر حرام خلاصه رمان
درباره دختر و پسری است که اتفافی با هم آشنا شده و علاقه ای بینشان به وجود میاید ولی بدلیل مشکلاتی نمیتوانند به هم برسند تا …
گوشه ای از رمان مهر حرام
دانلود رمان عاشقانه/اجتماعی/راز آلود در اثری بینظیر از مریم پیروند رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : در
تعداد صفحه : 2378
نویسنده : مریم پیروند
ژانر : عاشقانه/اجتماعی/راز آلود
دانلود رمان در pdf مریم پیروند به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان دردر خلاصه رمان
مامان با گریه به طرفم اومد و دستمال کاغذی رو زیر بینیش کشید و گفت:
– مگه نگفته راضی شده یه روز در هفته پناه و بیاریم پیش خودمون؟
خب پس چرا بابات رفت بچهرو نداد بهش؟
گفت…
گفت پشیمون شده زیرِ قول و قرارش زده…
– بابا کجاست؟
مامان با بغض و گریه دستش رو تکون داد:
– زنگ زد، تو خیابون علاف مونده، میگه حالم خوب نیست حتی بیاد خونه، ببین این پسره چه بدبختی واسمون درآورده…
میگم دُرسا دوباره یه زنگ بزن بهش، باهاش حرف بزن، ببین حرفِ حسابش چیه، واسه چی داره هر روز یه جور دورمون میده…
بگو مگه خودت قول ندادی، مرد باش رو حرف بمون دیگه…
گوشه ای از رمان در
این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه ،طنز ،فانتزی شیاطین سیاه اثری بینظیر از حمیده خوشبخت رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : شیاطین سیاه
تعداد صفحه : 3835
نویسنده : حمیده خوشبخت
ژانر : عاشقانه ،طنز ،فانتزی
دانلود رمان five feet apart به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانشیاطین سیاه خلاصه رمان
راجب پنج تا دختر که به قولی واسه خودشون یه پا سم هستن. مجبور میشن به شهر دیگه نقل مکان بکنن و وارد دانشگاه بشن. شاید به ظاهر مکان آرومی باشه اما داخل طبقه ی ممنوعه خبری از آرامش نیست. چه چیزی داخل طبقه ممنوعه وجود داره؟ یا بهتره بگیم… چه کسانی؟
گوشه ای از رمان شیاطین سیاه
با خستگی روی چمن های رو به روی خوابگاه نشستم. یاسمن که دیگه رسما پهن زمین شده بود. کارهای دانشگاه و خوابگاه خسته کننده بود حالا هم سال اول کنکور ندادیم چون اول میخواستیم از داشتن در آمدمون مطمئن بشیم بورسه دانشگاه علمی کاربر در شدیم و به قول یاسمن شدیم مهندس برق این جامعه. یاسی عاشق برق و چیزهایی که به الکتریسه مربوطه با وجود اینکه کمی احمق میزنه ولی مخ فیزیکه… عینک طبیم رو کمی جا به جا کردم و به روناک نگاه کردم: -کی بریم دنبال کار؟
نگاه خستش رو به چشم های آبیم دوخت و گفت: فعلا مغزم ارور داده. بعدا یه فکری میکنیم. خندیدم و سری تکون دادم. هعی خدا… مغازه عزیزم که فروخته شد و پولش رفت داخل حساب پس اندازمون. جنس ها رو به بدبختی فروختیم. من و رایا و روناک باید یه فکری واسه کارمون بکنیم. هزینهی دانشگاه و خوابگاه واقعا زیاده. روناک با خستگی بلند شد و در حالی که لباسش رو میتکوند، گفت: بلند شید بریم این اتاقی که بهمون دادن رو ببینیم. گیسو زودی از روی صندلی وانت بلند شد با نگاه تهدیدواری رو به چهار تامون گفت: گفته باشم من میخوام طبقه بالای تخت بخوابم.
یهو چهارتامون با حرص داد زدیم: منم میخوام طبقه بالای تخت بخوابم. گیسو بیچاره چشم هاش گرد شد. آب دهنم رو قورت دادم و به بچه ها نگاه کردم اول من گفتم و این آغاز جن گهای همیشگی ما شد. یاسمن زودی كيف ويولنش رو برداشت و در حالی که سمت خوابگاه میرفت داد زد: غلط کردی من اول از همه گفتم. گیسو خیلی خونسرد لبخندی زد و با انگشت شصت به وانت اشاره کرد. -یاسی جونم تمام لباس هات داخل وانت منه. ياسمن سر جاش وایساد و بی تهدید گیسو پی برد. رایا با همون نگاه خستش …
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی ققنوس من اثری بینظیر از لیلا حمید رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : ققنوس من
تعداد صفحه : در حال پارت گذاری
نویسنده : لیلا حمید
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان های nazi nazi به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانققنوس من خلاصه رمان
فاقد خلاصه
گوشه ای از رمان ققنوس من
به درختچههای وسط اتوبان که با سرعت از جلوی چشمم رد میشدند مینگریستم. سنگینی نگاه آقاداریوش را از آینهی وسط ماشین احساس کردم. ندیده میدانستم گره کوری بین ابروانش انداخته و آنها را تابهتا کرده است. خط عمود بین دو ابرویش یادگار اخمهای همیشگیاش بود. حیف از پریوش با آن چهرهی زیبا برای این پیرکی بیریخت اخمو! قدیمیها راست گفتهاند “سیب سرخ مال دست چلاقه!”
یکی از سرگرمیها و فانتزیهای دوره نوجوانیام تصور رابطه عاطفی افراد بود. رابطه عاطفی در حد کلام و بوسه و نوازش، نه بیشتر! هیچ وقت نتوانستم آقاداریوش را در چنین موقعیتی تصور کنم. احتمالا به جای طلب بوسه، پشت دستش را جلوی پریوش میگرفت تا همسرش بر آن بوسه بزند! به او نمیآمد قربانصدقه زنی، حتی همسرش برود. احتمالا میگفته “خانم، افتخار میدم امشب در رکاب ما باشید!” اگر کسی میتواند “فیدل کاسترو” را در حال معاشقه و ناز دانلودن تصور کند، آقاداریوش را هم میتواند در آن موقعیت متصور شود.
صدای خانومی حواسم را از تجزیه و تحلیل کیفیت معاشقه پریوش و آقاداریوش پرت کرد. مخاطبش من بودم. همان حرفهایی که در طول سه چهار روز گذشته چندین بار گفته بود را داشت مجدد بیان میکرد:
_رخسارهجان… دیگه نگم بهت… حواست رو جمع کن. الان مملکت بهم ریخته. همه جا شلوغ شده… شور جوونی نگیردت پاشی بری تو خیابون! یه وقت نری بالكن از درگیریا فیلم بگیری بفرستی واسه شبکههای اونور! نری اینترنت سرچ کنی که چه خبره! هر خبری هست، ربطی به ما نداره. دوستات هم اگه زنگ زدن بهت، شیرت کردن که بریم تظاهرات چی میگی؟
تبسمی کردم و برای صدمین بار گفتم:
_میگم منی که نرفتم رأی بدم ربطی بهم نداره کی رئیسجمهور شده که الان سنگ کسی رو به سینه بزنم و بخوام رأیم رو پس بگیرم… خیالتون راحت خانومی. الان سرعت اینترنت رو در حد لاکپشت پایین آوردن. فیسبوک هم که فیلتره…
خانومی چپچپ نگاهم کرد:
_تو هم که فیلتر رو دور نمیزنی!
چشم در چشمخانه چرخاندم و گفتم:
_به جان خودم، این دو تا که سهله، قشونکشی بین مالکاشتر و عمروعاص هم باشه، من فقط تماشاچیام. نمیرم تو گود. خیالتون راحت.
خانومی همچنان نگران بود؛ تعارف کرد:
_میخوای نرم و پیشت بمونم؟ دلنگرانتم!
تعارف شاهعبدالعظیمی که شاخ و دم ندارد. ساعتی دیگر هواپیمایش پرواز میکرد و ما در مسیر فرودگاه بودیم.
گفتم:
_سفرتون خوش و بیخطر. انشاالله بهتون خوش بگذره!
خانومی نگاهش را از من به آقاداریوش داد:
_دیگه سفارش نکنم بهت… جون تو و جون رخساره… باز الهی شکر عقلشون رسید دانشگاهها رو قبل از انتخابات تعطیل کنن… حواست به این دختر من باشه. نذاری پاشه بره بیرونا! من هنوز داغ حسینم برام تازهست. طاقت یه داغ دیگه رو ندارم.
دانلود رمان عاشقانه , انتقامی , ایرانی هفت خط اثری بینظیر از گیسو خزان رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید
اسم رمان : هفت خط
تعداد صفحه : ۱۹۳۳
نویسنده : گیسو خزان
ژانر : عاشقانه , انتقامی , ایرانی
دانلود رمان هفت خط گیسو خزان بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درهفت خط خلاصه رمان
درباره دختری به نام دیاره که برای انتقام خون برادرش در مسابقات اتوموبیلرانی عضو میشه و قراره که …
گوشه ای از رمان هفت خط
چشمام رو بسته بودم و داشتم با نفس های عمیق به آروم شدن ریتم قلبی و تنفسیم کمک می کردم که صدای بلندش از تو اتاق گلباغ به گوشم خورد: – بیا اینجا! صداش که تو سکوت سالن پیچید از جام پریدم و هرچی رشته بودم برای کند کردن ضربان قلبم پنبه شد. یعنی با من بود؟ من که صدایی از گوشیش نشنیدم… حرف دیگه ای هم نمی زد… پس لابد با من بود دیگه! مات و مبهوت زل زدم به رو به روم… این دیگه چه آدم فرصت طلب و پررویی بود… یا اصالا منو داخل آدم حساب نمی کرد یا به چشم کلفتش می دید و هرجور دلش می خواست رفتار می کرد. با همه حرصی که به جونم انداخت صدام و صاف کردم تا مثل خودش بلند و رسا جوابش و بدم و بگم من غلام حلقه به گوش تو نیستم… ولی… فقط یه لحظه از ذهنم رد شد که الان اصلا وقت خوبی برای تلافی و لج و لجبازی نیست.. شاید به کمک من احتیاج داشت برای خلاص شدنمون از این قفسی که فضاش برای من هر لحظه تنگ تر و نفس گیر تر می شد… با این فکر بی اهمیت به گستاخی اون آدمی که حتی اسمشم نمی دونستم سریع بلند شدم و با چشمای نیمه بسته از ترس تاریکی مطلق دور و برم… راه افتادم سمت اتاق… پشت میز گلباغ وایستاده بود و سعی می کرد در کشوی قفل شده اش و باز کنه… وارد اتاق که شدم با سر اشاره کرد که برم کنارش وایستم. نمی دونم چرا اون لحظه ترسی از این نداشتم که شاید بخواد بلایی سرم بیاره. یا شاید همه اینا نقشه خودش بوده که من و اینجا گیر بندازه. نمی دونم ولی هرچیزی بهش می اومد… به جز این کار و همینکه زیاد به چشمش نمی اومدم و کاری باهام نداشت باعث اعتمادم شده بود. آروم راه افتادم سمتش و کنار میز وایستادم… ولی یه لحظه از ذهنم رد شد که کاش چاقوی ضامن دار توی کیفم و حداقل تو جیب مانتوم می ذاشتم و با خودم می آوردم شاید یه درصد لازم شد. درگیر قفل کشو بود و بدون اینکه بهم نگاه کنه بازم با سر به گوشیش که روی میز بود اشاره کرد و… این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان