دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شخصیت اصلی داستان پادشاه خیابان وال استریته و هیچ کس رو حرفش حرف نمیزنه ولی ایشون توی خونه یه دختر آتیش پاره داره که به حرف های پدرش گوش نمیکنه و میخواد برای پدرش دوست دختر پیدا کنه و چه کسی بهتر از هارپر جین. اون یک رازه. یک معما! هویت اون یک راز دفن شده زیر لایه هایی از فریبه. اعتیادی که قادر به ترکش نیستم.جاذبه ای که نمیتونم باهاش بجنگم. و بعد فهمیدم دقیقا اون کیه…

خلاصه رمان پرنسس آهنی

کین، پانزده سال قبل  شرایط اتوبوس فرودگاه خوب نیست اما اگر میخواستم سوپرایزم رو حفظ کنم نمیتونستم به کسی زنگ بزنم که بیان دنبالم. من تا آخرین قرون پولم رو برای این پرواز خرج کردم و چک دولت آمریکا به سختی کفاف چند روز دیگه رو می داد. نه اینکه درمواجهه با چیزی که روبه رو هستم انتظار چکی با مبلغ بیشتری رو داشته باشم .برای همین بود که برای ارتش فرم امضا کردم. افتخار. وطن. وظیفه. این ها چیزهاییه که یه مرد باید بهش ایمان داشته باشه ،همراه با اینکه مادرشو از اومدن غیرمنتظرش سوپرایز کنه. اتوبوس مارو در ایستگاه پیاده کرد و من منتظر موندم

دو زن پیر و یک مرد قبل از پایین رفتنم از پله ها وسایلم و کیف سربازی ام را از اتوبوس خارج کنند. یک مایل تا خونه راه بود ولی ارزشش رو داشت. مامان شدیدا خوشحال خواهد شد. من فقط انتظار نداشتم که خودم هم سوپرایز بشم. پانزده دقیقه بعد، در پشتی را باز کردم و سرم را به داخل آشپزخونه بردم. سگ پیر مادرم، رودی، به خودش زحمت نداد با پارسش حضور منو اعلام کنه. به داخل خزیدم و در رو پشت سرم بستم و بالاخره صدای خش خشی که از اتاق رختشوی خانه می اومد رو شنیدم. با احتیاط و حفظ قدم هایم روی زمین برق انداخته شده راهرو به راه افتادم. سر بلوندش

از اتاق پیدا شد. فریاد زدم: _سوپرااااایز. و او سبد لباسی ای که با خودش آورده بود را روی زمین انداخت و جیغ کشید دهنش را با دست هاش پوشوند و صداش رو قبل از اینکه در سرم تاب بخوره قطع کرد. _مامان.. چه اتفاقی افتاد؟ تو خوبی؟ لگدی به سبد لباس زدم و اونو از سر راهم کنار زدم و به سمت مادرم رفتم. مادرم با یک لب لعنتی شکافته شده و کبودی ای روی گونه ی راستش روبه روم بود. با وجود اینکه تلاش کرده بود با آرایش همه ی این هارو بپوشونه. _تصادف کردی؟! چه اتفاقی افتاده؟ _کین. به من نگفته بودی به خونه میای. صدای اون هیچ اشتیاق و هیجانی که انتظار داشتم رو نداشت…

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اسم من لوسیا دلوچیه… دختر یکی از شرورترین جنایتکارای این کشور، پییترو دلوچی به عنوان زنی که در دنیای تبهکارها به دنیا اومده، سرنوشت من از قبل نوشته و مهر و موم شده. در تنهایی و انزوا، تحت تدابیر شدید امنیتی بزرگ میشم، در ۱۸ سالگی در محراب کلیسا می ایستم و به دامادی از یک ازدواج از پیش تعیین شده بله میگم و تا ابد به زندگی مفلوکانه‌ی خودم ادامه میدم.این سرنوشت هر زنیه که اطرافم میشناسم. حتی مادر خودم. شب سال نو،وقتی ۱۷ سالم بود پدرم بهم خبر داد که قراره جشن نامزدی من برگزار بشه…

خلاصه رمان عشق و آبرو

سرم رو پایین میندازم چون جرات نگاه کردن به مردی که انتهای راهرو ایستاده رو ندارم. مردی که قراره تا چند دقیقه ی دیگه همسرم بشه، نامزد من فرد بسیار معروفیه، یکی از بیزینس من های موفق ایتالیا و کاپوی بعدی بزرگترین مافیای کل اروپا، اما شهرت اصلی اون به خاطر هیچ کدوم از این عناوین نیست. نه. اون به خاطر همسران قبلیش یا بهتر بگم همسرهای مرحوم سابقش شهرت داره. دو دختر بیچاره ای که درست چند ماه بعد از ازدواج به دلیل رفتار وحشیانه ای که اون باهاشون داشته خودکشی کردند.

سرنوشتی که انتظار منو هم میکشه. بله، این دلیل اصلیه معروفیت و در کمال تعجب و تاسف محبوبیتشه. اکثر مردای مافیا اونو مثل یه بت . می پرستند. کارلو برونی ملقب به همسرکش. بالاخره به انتهای راهروی جهنمی می رسیم، پدرم دست سرد من رو میذاره تو دست داغ کارلو، پوستمون که با هم تماس پیدا میکنه باد سردی مسیر ستون فقراتم رو طی میکنه و منو به لرزه میندازه. برای به لحظه هر جسارتی تو وجودمه جمع میکنم، چونه ام رو میدم بالا و نگاهش میکنم.

نمیدونم چرا فکر میکنه چهره ی وحشتناکش برای اتمام زهر ترک کردن مخاطب کافی نیست که سرش رو هم شیو میکنه و اینجوری برق میندازه، صورتش هیچ حالت خاصی نداره اما چشمای خاکستریش داد میزنن که اون یه قاتل بیرحمه حتی کت و شلوار خوش دوخت و مارکی که روی عضلات قلنبه و شونه های پهنش پوشیده نمیتونه جوهر وجودیش رو مخفی کنه. همه جای این مرد نوشته شده که به درنده است. با اون قد بلند و چشمای مخوف و صورت تهدیدآمیز، فقط یه داس کم داره تا خود عزرائیل باشه…

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آچمز از عادله حسینی

دانلود رمان آچمز از عادله حسینی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آچمز از عادله حسینی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به دختر فردی که حقش را ناحق کرده خارج از برنامه هایش است اما مردانه دل می دهد و حالا امیر نه قصد دارد نه از حقش بگذرد و نه نیتی برای گذشتن از دلارام دارد. این ماجرا به کجا ختم میشه…

خلاصه رمان آچمز

از کلاس بیرون می زند و وارد محوطه ی دانشگاه می شود. شلوغی فضای اطرافش، کار را برایش سخت کرده است. یک دور دور خودش می چرخد و دقیقا روی نیمکت های زیر درختان کاج پیدایش می کند. سر به زیر افتاده ی نهال، گوشه ی لبش را به سمت بالا می کشد. قبل از اینکه نهال متوجه ی حضورش بشود کنارش می نشیند و با بالا آمدن سرش می گوید: -به جای اینکه اینجا فاز آدمای افسرده رو بگیری جلوی اون زبون سرختو می گرفتی تا این سر هایلات شده ات رو به باد نده. نهال بی حوصله برو بابایی می گوید و صاف می نشیند:

-حالا هم چیزی رو از دست ندادم! تفریح کنان می گوید: -نه از دست ندادی. اصلا حذف درس اقتصاد برای یه دانشجوی ارشد ام بی ای که چیزی نیست! نهال روی نیمکت به سمتش می چرخد و شاکی می غرد: -حالا که چی فکر می کنی خودم نمی دونم؟ فکر می کنی همه مثل خودتن که همه چی رو ببینن بریزن تو خودشون؟ نخیر دلارام خانم من یکی آدمش نیستم. دو تا بخورم تا چهار تا جواب ندم طرفم رو ول نمی کنم! اون سعیدی خرفت تو جوونیش همه غلطی کرده حالا سر کلاس اقتصاد به من درس عفت و پاک دامنی میده!

به اون چه که ظاهر من مناسب محیط دانشگاه نیست! اصلا اگه این همه براش این قضیه مهمه چرا کاسه کوزشو جمع نمی کنه بره تو حراست بشینه؟ دلارام در سکوت نگاهش را بر نمی دارد. «فکر کردی همه مثل خودتن؟» دلیل حضور این جمله را در میان بحث موجود نمی فهمد! -الانم که رفتم حذف کردم مطمئن باش یه سر سوزن ناراحت نیستم. حداقلش اینه که حرفمو زدم. روی نیمکت به سمت دلارام می چرخد و انگشت اشاره اش را به سمت او می گیرد: -یادت باشه دلارام بعضی وقتا نجابت زیاد کثافته!…

دانلود رمان آچمز از عادله حسینی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تنفر دوار از زهرا حشم فیروز

دانلود رمان تنفر دوار از زهرا حشم فیروز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تنفر دوار از زهرا حشم فیروز با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شرایط اسف بار اقتصادی تنه ی محکمی به اختلافات طبقاتی زده و فاصله ها دوچندان شده و در این بین که مردم با بحران بی کاری دست و پنجه نرم می کنند یک سایت کاریابی پیشنهاد ویژه ای را در سراسر کشور پخش می کند اما…

خلاصه رمان تنفر دوار

تصویر دختر که در سیاهی شب محو شد به پاهایش فرمان حرکت داد و سلانه سالانه کوچه ی طویلشان را گذراند، کلید را آرام در قفل چرخاند و قدم درون حیاط گذاشت، نگاهش سمت پنجره های ساختمان که از نور منع شده بودند، کشیده شد و او با خود اندیشید که امشب هم چون شب های دیگر از دیدار مادر بی نصیب مانده است. وارد ساختمان شد و پله های طبقه ی دوم را پیش گرفت اما در یک لحظه تسلیم غول دلتنگی شد و چند پله ای که بالا رفته بود را پایین آمد.

دستانش کلید را درون قفل در رقصاند. عطر مادر چون مخدری قوی ریه هایش را به آغوش کشید، نور اندکی که از اتاق آرام جانش سرچشمه می گرفت راهنمای مسیرش شد و او خیره به مادر، تکیه به چهارچوب در زد. – مامان منم دعا کن. دستان زن که برای نیایش سوی آسمان بلند شده بودند دچار لرز خفیفی شدند و او دستی به صورت خیسش کشید، سپس سجده ای طولانی رفت و به آهستگی از سر سجاده برخاست، چادر را روی زمین رها کرد و سوی پسرش پر گشود و میان بازوان او گم شد.

-خدایا شکرت که دیگه فقط یه رویا نیست! مهدی سر خم کرد. نقطه به نقطه ی صورت مادرش را بوسه زد. – گریه نکن فدات شم، گریه نکن تموم هستی من! مادر خود را از آغوش او رها کرد و با عسلی های به سیل نشسته اش جای جای صورت دردانه اش را کاوید. -امروز از صبح یه حالی داشتم، انگار تو دلم رخت می شستن هر چی ذکر بلد بودم و گفتم چاره نکرد پاشدم دو رکعت نماز برای سلامتیت بخونم بلکه آروم بگیرم. دست مهدی میان موهای مادر لغزید. -قبول باشه ولی….

دانلود رمان تنفر دوار از زهرا حشم فیروز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان زمردهای اشکی (جلد دوم) از ناشناس بی احساس

دانلود رمان زمردهای اشکی (جلد دوم) از ناشناس بی احساس pdf بدون سانسور

دانلود رمان زمردهای اشکی (جلد دوم) از ناشناس بی احساس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دوستانی که رمان عشق دیرینه خوندن فاطمه رو یادتونه ، حسام پولدار و مغرور و آقازاده دانشگاه هنوز دست از سر این دختر مذهبی برنداشته ولی باید دید آیا موفق میشه قلب فاطمه رو بدست بیاره …

خلاصه رمان زمردهای اشکی

روی تخت به پهلو دراز کشیدم. دستامو پشت کمرم با کراواتش بسته. پاهامم همینطور. کلافه توی اتاق بزرگش داره چپ، راست قدم رو میره. خودشم اینقدر گریه کردم و سرش جیغ و داد کردم گلوم گرفته و دیگه اشکی برای ریختن ندارم. دارم نگاهش می کنم ببینم تصمیمش چیه ! فقط تقه محکمی به در خورد و صدای مردی جاافتاده ای اومد: -حسام… این درو باز کن ببینم چه خاکی به سرمون کردی. حسام رسماً گرخیده بود. پشت در ایستاد و با صدایی که سعی می کرد محکم باشه گفت: دوستش دارم آقا جون.
لگدی به در خورد: -تو غلط کردی! دختره دوستت نداره. باباش هر بار سنگ رو یخمون کرده اون وقت تو دزدیدیش. حسام برگشت و به من نگاه کرد: -من ازش دست نمیکشم. همیشه هرچی شما گفتین، گفتم چشم. اما این یکی نه آقاجون… فاطمه باید زن من بشه. مرده محکم به در کوبید و عربده زد: -این درو باز کن حسام. چه بلایی سر دختر مردم اوردی صداش در نمیاد. حسام پسره ی خیره سر با توام. رعنا برو کلیدای زاپاسو بیار. با صدایی گرفته گفتم: -کمک!!… حسام چشماش گرد شد و سریع اومد سمتم.

وحشت زده جیغ زدم که اومد روی تخت، اما بهم دست نزد، اما نزدیک بهم با التماس گفت: -هیس هیس… تو رو خدا… فاطمه خواهش می کنم. -کمک…!! دستامو بسته…! کمک !!… لگد محکمتری به در خورد و صدای عصبی مرد: -حسام بیا درو باز کن. حسام با التماس و صدای آرومی گفت: -فاطمه… خواهش می کنم… دنیا رو به پات میریزم… به سختی خودمو عقب کشیدم تا فاصله بگیرم ازش. با گریه گفتم: -نمیخوام… ولم کن. -گریه نکن… خواهش می کنم گریه نکن … همین موقع در اتاق با صدای بدی باز شد…

دانلود رمان زمردهای اشکی (جلد دوم) از ناشناس بی احساس pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت لجب از

دانلود رمان سرنوشت لجب از pdf رایگان بدون سانسور

موضوع رمان :

دانلود رمان سرنوشت لجب از pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سقوط عشق از زهرا حاجی زاده

دانلود رمان سقوط عشق از زهرا حاجی زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان سقوط عشق از زهرا حاجی زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان تنهایست، اه و حسرت است، ترس و اضطراب مادریست که در پرتگاهی زندگی قرار می گیرد و تقلایش به سقوط ختم می شود در پس این سقوط اشتباهی پنهان شده ک تاوانش بر دوش دخترش سنگینی می کند و او زندگیش را در پس تاوان گناه مادرش هرچند سخت می پردازد…

خلاصه رمان سقوط عشق

اینبار وقتى چشم باز کردم کسى تو اتاق نبود چند دقیقه طول کشید تا بتونم موقعیت جدیدم رو درک کنم. از بیاد آوردن بلاهایى که سرم امده اشک مثل سیل از چشمام جارى شد روی تخت نشستم هیچ فکر نمی کردم سیا انقدر وحشى باشه. اصلا من اینجابین ادم هایى گرگ صفتى که لباس ادمیت به تن کردن چیکارمیکنم شاید بهتر باشه شانسمو براى برگشتن به خونه امتحان کنم. با این فکر از تخت پایین امدم از کمد دیوارى اتاق مانتو و روسرى بیرون کشیدم میدونستم اگه از اتاق بیرون برم هزار نفر سد راهم میشن براى همین بسمت پنجره رفتم به ارتفاع کمش تا زمین نگاه کردم بى ماتلى از روى نردها به

پایین پریدم زیر دلم تیر بدى کشید لبم و به دندون گرفتم تاصداى گریم و خفه کنم حتى شورى خونم نتونست مانع فشار دندون هام به لبم بشه با کمرى خم بسمت در حیاط پشتى راه افتادم و تودلم خدا خدا کردم فقط قفل نباشه. چون باغبون بعد از رسیدگى به حیاط درو قفل میکنه و میره. اینبار خدا باهام یار بود و در قفل نبود با خوشحالى بسمت خیابون دویدم دستمو براى اولین تاکسى بلندکردم به محض ایستادن ماشین خودم و توش انداختمو آدرس خونه رو دادم بیست مین بعد ماشین جلوخونه نگه داشت رو به راننده گفتم چند لحظه صبر کنید الان کرایه رو بیارم!! راننده: فقط کمى عجله کنید کار دارم…!!

سرى تکون دادم و از ماشین پیاده شدم با خوشحالى ایفون و فشردم صداى نااشنایى تو گوشم پیچید. با فکر به اینکه خدمتکار جدیده گفتم: سلام میشه درو بزنید…؟ زنه باتعجب گفت: شما؟ من: دختر خانم پناهیم اگر میشه درو بزنید…!!! زنه: وا مگه شما نرفتى دختر؟؟!!! بى حوصله جواب دادم: کجا…؟ زنه: یک هفته ى میشه پدرمادرت از ایران خارج شدن!!. با صداى ناله مانندى گفتم: رفتن چرا منو نبردن؟؟….نه خدا حالا چیکار کنم!!! زنه: نمیدونم… بى توجه به صحبت کردنش راه افتادم سمت خیابون به خودم ک امدم جلو خونه رویا بودم تمام راه رو از اون سر شهر پیاده امده بودم این سر…

دانلود رمان سقوط عشق از زهرا حاجی زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پنج تا دختر از جنس شیطنت و سادگی، پنج تا پسر از جنس خود خواهی و شیطنت، رمانی سراسر هیجان. شیطنت و سر انجام… عشق.

خلاصه رمان کلاه داران

رویا   شمارش معکوس ۱۲۳۴۵۶۷۸۹۱۰ بووووم با چشمای گرد در حالی که دستام و رو گوشام گذاشته بودم به ازمایشگاه متلاشی شده خیره شدم. باران -اااااه عجب دودی بلند شده. محیا – الی دمت جیز گل کاشتی. با شنیدن صدا ی ماشین اتش نشانی چشم از ازمایشگاه منفجر شده گرفتم و گفتم: -خب اینو می دونین که باید خسارت بدیم هستی – تف به این شانس فکر این جاشو نکرده بودم. الناز در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: -خدای من فکرشم نمی کردم بمبم کار کنه من به خودم افتخار می کنم.
همه مون با دهن باز نگاش می کردیم. رو به محیا گفتم: -اه ببند دهنتو دیگه اب دهنت اویزون شده. با دستم کلاهم و برداشتم و گفت م -مثل نقشه ی چند وقت پیشمون باید یکی چلاغ شه. قیافه ی همه شون رفت تو هم. -اه چیه قیافتون و مث انار چروک می کنین مجبوریم یه تصادف ساخته گی درست کنیم تا از بیمه خصارت بگیریم. -الناز- خدارو شکر من که راحتم اون بار زدین پای منو شکستین و دروغ صحنه سازیه یک تصادف و کردیم که بیمه بهمون پول بده به قیاقه ی محیاو هستی و باران نگاه کردم.

گفتم: باشه نوبت ماست باید کلاه کشی کنیم. محیا یهو دستشو گرفت سمت چپ دلش و گفت: -وای فکر نکنم بتونم دست و پام و بشکنم دلم درد می کنه. اپانتیسم داره می ترکه. یعنی دروغ به این تابلویی از کسی نشنیده بودم. با اخمای در هم گفتم: -اپانتیس سمت راست پینوکیو… با تعجب زود دستشو گذاشت سمت راست و گفت: -اخ اره این طرف بیشتر درد می کنه. با لبخند شرارت باری گفتم: -حالا که فکر می کنم می بینم اپانتیس سمت چپه. یکم مبهوت نگام کرد بعد با اخم گفت: -جهنم بیاید کلاه کشی کنیم…

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بمون کنارم (دو جلدی) از گیسوی شب

دانلود رمان بمون کنارم (دو جلدی) از گیسوی شب رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بمون کنارم (دو جلدی) از گیسوی شب با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه… خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن… ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه… و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش… و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…

خلاصه رمان بمون کنارم

ارمیاخیلی جدی شمیم را با کارش آشنا کرد… تمام شرایط وضوابط آنجا را با تمام جزییات توضیح داد… بدون این که حتی لحظه ای به صورت شمیم نگاه بیندازد… اخم هایش درهم و صدایش جدی وخشک! شمیم بیشتر از اینکه یاد بگیرد ترسیده بود و تند تند سرتکان می داد… می شد گفت یک ساعت وپنج دقیقه و بیست وسه ثانیه، یکریز ارمیا صحبت کرد و همه ی جنبه های کارشمیم را توضیح داد… و بعد هم بدون هیچ حرف دیگری به داخل اتاقش رفت. شمیم به سختی نفسش را بیرون داد…

کارکردن با آن پسر صبرایوب را می خواست… با خود فکر می کرد… رییس هست که هست… چرا عصا قورت داده و از همه ارث پدرش را طلب کار است؟ بی حوصله در همان حال برگشت و رو به اتاق در بسته ارمیا شکلکی با زبانش در آورد. به حساب خود با این کار ارمیا را مسخره می کرد و راحت می شد لااقل… دلش از آن همه غرور و جذبه خنک می شد… اما… همان موقع در اتاق ارمیا بازشد و او بیرون آمد. انگار باز هم کاری برایش پیش آمده بود چون با یک پرونده به دست و فوری بیرون پرید… ولی…

با دیدن شمیم با آن زبان و شکلک بچه گانه! از تعجب بر جا میخکوب شد. شمیم که چند لحظه از ترس به همان صورت مانده بود آرام زبان خود را در دهان برد و سرش را زیر انداخت. قلبش به شدت می زد.. به شدت خودش را سزاوار بدترین فحش ها می دانست و در فکر بود حتما خودش را تنبیه کند…! سکوت….. سکوت…… سکوت…….. صدای ارمیا باعث شد بعد از آن سکوت که زیادی خفقان آور بود کمی سرش را بالا بیاورد: -واقعا بعضی کارمندا زود لیاقتشونو نشون می دن و راه افتاد و به اتاق دیگری رفت…

دانلود رمان بمون کنارم (دو جلدی) از گیسوی شب رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تکاور  از کلثوم حسینی به صورت pdf

دانلود رمان تکاور از کلثوم حسینی pdf

دانلود رمان دانلود رمان انتقامی – دانلود رمان عاشقانه تکاور اثری بینظیر از کلثوم حسینی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب رمان دانلود کنید

اسم رمان : تکاور

تعداد صفحه : 1075

نویسنده : کلثوم حسینی

ژانر : دانلود رمان انتقامی – دانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان تکاور کلثوم حسینی بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

تکاور خلاصه رمان

همه چیز از آن شب مرموز و ترسـناک شروع شد، از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق! آتـشی ‌که به پا شد و قتل‌عامی دردنـاک، پروایی که از دل مهر و محـبت به قعر جهـنم سرد و بی‌روح فرو آمد و مـردی که مردانه ایسـتاد پای عزت او، تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم‌خورده و کینه‌توز . . .

گوشه ای از رمان تکاور

در و دیوار اتاق قطعاً کابوس وحشتناک شب‌هایش خواهد شد مگر نه اینکه پانزده سال در ناز و نعمت در پر قو بزرگ شده؟! مگر نه اینکه می‌خواست کمکی برای آقاجانش شود آقاجانی که از بچگی قیم خودش و سایه سر مادرش شد. آقا جانی که برخلاف فاصله سنی؛ با ریحانه جوان عقد کرد و حاصل ثمره ازدواج اشان؛ برادر کوچک ترش پوریا می‌بود درست که از خون آقاجانش نبود اما آقاجانش آنقد برایش زحمت می‌کشید و محبت بی ریا همواره نثارش می‌کرد که هیچ وقت طعم ناپدری بودن اش را حتی حس نکرده بود اما حالا.. شک به دلش می‌جهد؛ نکند آقاجانش برای صلاح و جان همکارانش او را قربانی و فدا کند؟

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.