طاقچه کتاب
دانلود رمانهای عاشقانه و جدید
دانلود رمان بوسه پریزاد با لینک مستقیم

دانلود رمان بوسه پریزاد با لینک مستقیم pdf رایگان بدون سانسور

فقط خیره شده بود به درخت کاج و شاخه های
لرزان سپیدار ، انگار چیزی را میان باد گم کرده بود .
یا شاید منتظر بود خودش را پیدا کند.
صدای زنگ تلفن سکوت اتاق کارش را برید
با حالتی بی عجله گوشی را برداشت.
صدای همکارش از آن سوی خط رسمی و بی
احساس بود
خانم پارسیان؟ مهندس آریا دنبالتون بودن
گفتن اگه ممکنه تشریف بیارین سالن همایش درباره فرم اصلاحیه ی پروژه می خوان صحبت کنن.
پریزاد آهسته آه کشید.
بله الان میام.
نورخورشید با احتیاط از لای پرده های بلند سالن همایش عبور کرده بود و بر کف زمین می تابید.
جاوید با پالتوی خاکستری تیره ، رو به پنجره ایستاده بود نور روی موهایش نشسته بود و نگاهی در چشمهایش بود که هنوز هم ترکیبی از جستجو و غم را به همراه داشت.
وقتی پریزاد وارد شد بی هیچ صدایی سرش را بالا آورد.
لبخندی کوتاه و رسمی داشت اما گویی چیزی پنهان پشت لبخندش بود.
سلام خانم پارسیان
مزاحم نمیشم فقط خواستم درباره اصلاحیه ای که دیشب فرستادین صحبت کنیم.
قراره بخش فرهنگی پروژه کمی گسترده تر بشه
پریزاد سر تکان داد.
ممنون که اطلاع دادین
من متن رو بررسی میکنم فایل نهایی رو تا عصر براتون می فرستم
جاوید لحظه ای مکث کرد.
در چشم هایش چیزی برای گفتن بالا آمد.
کمی با خودش کلنجار رفت بعد بی مقدمه گفت:
می تونم یه سوال بپرسم؟ البته نه درباره پروژه
پریزاد کمی جا خورد نه از لحنش بلکه از جدیتی که در صدایش پیچیده بود. آرام گفت:
بفرمایید. جاوید لحظه ای نگاهش را از پنجره گرفت

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
باران، بی‌هشدار و بی‌اجازه، باز شروع شده بود.
ریزشش، مثل دلتنگی بود. بی‌صدا، بی‌اذن، از آسمان خسته‌ی تهران روی شیشه‌های مه‌گرفته می نشست و آهسته می چکید.
خیابان خلوت نبود، ولی انگار همه‌چیز آهسته‌تر شده بود.
بوق گاه‌به‌گاه یک موتورسوار،  بوق ماشین ها ،همه بخشی از همان روز بارانی بودند.
جاوید، پشت فرمان سانتافه‌ی مشکی‌اش، نزدیک خانه‌ی پریزاد، نشسته بود و رو‌به‌رو را تماشا می‌کرد. از اداره تا کتابخانه و از آن‌جا تا خانه، پریزاد را تعقیب کرده بود.
نه برای شک، نه از روی عادت کنترلی، فقط، چون از او خوشش آمده بود.
و از او فقط سکوت شنیده بود و این سکوت، بوی فاصله می‌داد.
قلبش این را نمی خواست.
برای خودش هم عجیب بود ، از روزی که چشمش به پریزاد افتاده بود ، حس میکرد او را می شناسد ، حس میکرد او یه تکه از قلبش بوده است ، که سال ها آن را گم کرده بوده.
"و به راستی حسش درست بود ..."
انگشت شستش روی لبه‌ی گوشی مکث کرده بود.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: بوسه پریزاد
  • ژانر: ,عاشقانه,اجتماعی,مافیایی,هیجانی
  • نویسنده: میترا داودی‌ نیا
  • ویراستار: طاقچه کتاب
  • طراح کاور: طاقچه کتاب
  • تعداد صفحات: 1203
  • منبع تایپ: طاقچه کتاب
  • گیلاس
لینک کوتاه مطلب:
دیگر نوشته های
درباره سایت
طاقچه کتاب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " طاقچه کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.