دانلود رمان در از مریم پیروند

دانلود رمان در از مریم پیروند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان در از مریم پیروند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دانلود رمان در از مریم پیروند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان منِ تو از مریم پیروند

دانلود رمان منِ تو از مریم پیروند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان منِ تو از مریم پیروند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ثمین بخاطر قتلِ غیرعمد پدرِ ارسلان توسط برادرش، رابطه‌ش با ارسلان بهم می‌خوره. این در حالیه که ثمین ازش حامله‌ست و ارسلان میلی برای ادامه‌ی رابطه‌ش با ثمین نداره.‌.. در تکاپوی پیگیری ثمین برای رضایت گرفتن از خانواده‌ی ارسلان، پای برادرِ بزرگتر ارسلان به ماجرا باز میشه و باعث ایجاد یه سری تغییرات توی زندگی ثمین میشه…

خلاصه رمان منِ تو

روز دادگاه بابک بود. اینبار برخلاف گذشته مامان رو گذشته مـ همراه خودمون آورده بودیم. بابا می گفت تحمل اینجور جاها رو نداره میاریم اعصابش خراب میشه تا مدت‌ها میشینه گریه میکنه اما فقط من می دونستم مامان حتی با نیومدنش باز هم اعصابش خراب میشه و هر روز در بدر گوشه ی دنجی می گرده تا گریه ها و دلتنگیش رو اونجا بیرون بریزه. فرهود و جسیکارو سپردم به منصور صبح قبل از راه افتادن مامان بابا بردمشون اونجا و وقتی به منصور تحویلشون می دادم با استقبال گفت: – بعد دادگاه بیاین ،اینجا به مامان میگم ترتیب ناهار بده. اون لحظه اصلا حوصله تعارف و صحبت

بیشتری نداشتم و پشتِ سرِ ماشین آقای مشکیان به طرف دادگستری حرکت کردم. توی سالن انتظار منتظر ایستاده بودیم… مامان هم گه گاهی اشک می ریخت و فین فین می کرد و یا بابا مسئول دلداری دادنش بود یا من و آقای مشکیان هم این وسط چیزی برای آروم شدنش می گفت چیزی مثل امید، مثل نویدی برای بهتر شدن اوضاع. از دور اومدن افرادِ خانواده ی فروهر رو دیدم… حتى ارسلان… قلبم هری فرو ریخت و با هر قدمش قلبم گرم تر تپش کرد. منه لعنتی هنوز نتونستم از تو دل بکنم توی بی معرفتی که هر لحظه از این پرونده میگذره سرد و سردتری میشی. وقتی نزدیک شد، شاید نگاه

منو دید و شایدم به حرمت نون و نمکی که بینمون بوده به رسم ادب به ما سلام کرد و آنا هم همینطور اما، نازخاتون، پر شال مشکیش رو روی سرشونه ش مرتب کرد و با سری بالا برده و شاکی نگاهش رو به هر جایی غیر از ما دوخت. شهروز هم با ادای تمسخر از برادر و خواهرش که به ما سلام کردن زمزمه ای کرد: برین خاک رو کفششونم تمیز کنین، رفتارتون تاسف داره واقعا! ارسلان تیز نگاهش کرد اما چیزی نگفت و دوباره نگاهش رو به در اتاقی دوخت که همه برای داخل رفتن ثانیه هارو دور می زدیم. داشتم از پشت نگاهش می‌کردم لباس‌های مشکیش طوری توی تنش خوش نشسته بودن انگار مخصوص قاب تنش هستن…

دانلود رمان منِ تو از مریم پیروند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سیاه نمایی از مریم پیروند

دانلود رمان سیاه نمایی از مریم پیروند pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه نمایی از مریم پیروند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

الوند پسری که حاصل یه ارتباط نامشروعه و چون همه اقوامِ پدرش بهش لقب بد دادن، سال‌هاست خانواده‌شو ترک کرده و برای خودش یه زندگی عجیب و پرماجرا درست کرده، زندگی که پر از آدم‌های جورواجور با شغل و سیاست‌ های کثیفه… توی کارهاش از یکی رقیب‌های بزرگش ضربه می‌خوره و سعی می‌کنه برای تلافیِ کارش، به تک دخترِ اون شخص نزدیک بشه، دختری که از چند و چونِ کارهای باباش اطلاع داره و حاضره برای نجات جونش، حتی خودشو قربانی کنه…

خلاصه رمان سیاه نمایی

چشم غره ای به مراد رفت و وارد اتاق شد. سریع پالتو و شالش رو در آورد و به نگاهم لبخند دلبرانه ای زد. برو مراد… درم ببند… بعش اشاره کردم. از خودت پذیرایی کن تا تماسم تموم بشه… بگو محسن….باز این گنه رو گفتی بیاد…کنار میام….. تو بگو…زخم بازوت هنوز خوب نشده میخوای به این سرعت شروع کنی؟ بذار حداقل به چند روزی بگذره خونی که از دست دادی جبران بشه بعد…تو حرفتو بزن…

کارت نباشه…همزمان نگاهم به تینا بود که لیوان باقی مونده ی شربتم رو برداشت و با مزه کردنش به طرفم اومد…..یه لباس سفید به تن داشت و به خودش رسیده بود. همونطور که انتظارشو دختره در موردت به باباش گفته… خبر چینمون خبر رسونده در موردت تحقیق کردن.
لبخندی زدم و به تینا اشاره کردم نگاه های مزاحمش رو  دور بندازه تا با نگاه کردن بهش حواسم پرت نشه…خب؟ نتیجه ؟

این چند روز در مورد سورن پوپکی تحقیق کردن و همون چیزهایی دستگیرشون شده که خودت میخواستی… یه پسر دانشجو که برای تحقیقاتش اومده ایران و پدرش تو لندن یه نمایشگاه بزرگ فرش داره… پس حالا که خیالش راحت شده میتونم قدم بعدیم رو بردارم… نگاهی به گردنبندش انداختم و لبخند زدم. همون شب فهمیدم دخترش نشناختم … تا اسممو پرسید مطمئن شدم واسه چی میخواد محسن اهو می گفت و ادامه داد:

دانلود رمان سیاه نمایی از مریم پیروند pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.