دانلود رمان دختر بد پسر بدتر از مرجان فریدی و مهشید قرایی مقدم با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده. اما هیچ وقت خمنشده. در همنشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما آیا همیشه قراره نیاز پیروز شه؟! قراره همیشه دل سنگ و بی احساس بمونه؟ با وجود یه پسر خیلی بد تر از نیاز! من که این طور فکر نمی کنم!
خلاصه رمان دختر بد پسر بدتر
به ساعت نگاه کردم و کلید رو تو قفل در چرخوندم دقیق دوازده شب بود. وارد خونه شدم و کفشام و در اوردم و گوشه ای پرت کردم و شالم رو از سرم برداشتم و با خستگی بازوهامو ماساژ دادم.برقای سالن و روشن کردم که بادیدن فرد رو به روم و میز پر از غذا های رنگا رنگ جلوم .اخمام رفت تو هم. -تو خونه من چی کار داری؟ با عجله بلند شد و گفت: – نیاز عزیزم به حرفام گوش بده من… داد زدم: – برا من ، من من نکن از خونه من بکن بیرون! زد زیر گریه و گفت: -دخترم باهام این کار و نکن! به النگو های پهن و گردنبند
بزرگ طلاش نگاه کردم، به موهای رنگ شدش، به ابرو های تتو کردش، به لباسای گرون و دماغ عملیش! پوزخندی زدم و رفتم جلوش و گفتم: -دختر؟! زنیکه تو مگه دخترم داری! اصلا من دختر نیستم! با حیرت نگاهم کرد و دستش و برد بالا و کوبید تو صورتم. سرم و فوری بلند کردم و گفتم: -گمشو از خونم بیرون! با گریه گفت: _ من اومدم برات غذا درست کردم .برات کادو خریدم .تا رابطمون و درست کنم بعد ببین تو چی کار کردی! ابروهام و به هم گره زدم و گفتم: – غذا؟کادو؟رابطه! زدم زیر خنده و بین خنده با
تمسخر گفتم: -که رابطه! با حیرت نگاهم می کرد که یهو خیز بر داشتم سمت میز و رو میزی و به چنگ گرفتم و با شدت کشیدمش که کل ظرفا و غذا ها به شدت ریختن رو زمین و صدای بدی و تولید کردن. با چشمای خوش رنگ و غرق اشکش نگاهم کرد و داد زدم: – این غذا هارو می گفتی؟ دوییدم سمت کانتر و جعبه کادویی رو برداشتم و کوبیدمش رو زمین و در حالی که لگدش می کردم داد زدم این کادو رو می گفتی؟ رفتم جلوش و در حالی که از خشم سرخ شده بودم با دست به گونم اشاره کردم و داد زدم: – این رابطه رو میگی؟…