دانلود رمان عالیه از فهیمه رحیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عالیه برای مدتی به منزل عمهاش میرود. در مهمانی که عمهاش گرفته بود با همکاران قدیمی عمهاش آشنا میشود. ندیمه خانم یکی از دوستان عمهاش در مورد برادر زادهاش هدایت صحبت میکند و به هم خوردن نامزدیاش با دختری به نام عسل. ندیمه خانم معتقد بود هدایت قلبش از سنگ است که حاضر نشده به خاطر عسل نامزدش از گل و گیاه هایش دل بکند…
خلاصه رمان عالیه
آن شب عالیه تحت نفوذ مهتاب که اتاق خوابش را روشن کرده بود و نسیم خنکی که در حال وزیدن بود به دنیای خوش گذشته رهسپار شد و اجازه خوابیدن را از دست داد. عالیه بلند شد صندلی برداشت و کنار پنجره گذاشت و به ماه نگاه کرد و در همان حال با خود فکر کرد که چه می شد اگر این مرد چنین سابقه ی تاریکی نداشت و نظر دیگران در موردش نه منفی بلکه مثبت بود؟ اه چه خوب میشد ار به جای معصومیت مکارانه معصومیت واقعی در چهره اش تلالو داشت و سعی نمی کرد که خود را فراتر از آنچه که هست جلوه دهد. چقدر مضحک شده بود وقتی شاخه مو روی سرش قرار گرفته بود و
به او هیبت مردان رومی بخشیده بود. و مضحک تر زمانی بود که روی نردبان به گونه ای نشست که گویی سوار بر اسب است و قیچی باغبانی را طوری در دست گرفته بود که انگاری شمشیر تیز وگداخته بدست گرفته و به جنگ دشمن می رود. اه که چقدر صورتش کبود و عضلاتش منقبض گشته بود و فاقد اثری از مهر و شفقت و رحم و نوع دوستی بود. حتی هنگامی که خوشه ای از شاخه جدا می کرد و بدست عمه اش می سپرد، میشد فهمید که دارد می گوید این دهمین قربانی را هم تحویل بگیرید. عسل چقدر شانس اورد که پیش از آنکه بدست این جانی کشته شود از دست او گریخت و خود را آزاد کرد.
صبح سر میز صبحانه عمه بصورتش نگاه کرد و پرسید: دیشب خوب نخوابیدی؟ عالیه گفت: خوب نخوابیدم چون فکرم دائم مشغول بود. عمه پرسید: -به چی؟ عالیه کمی سکوت کرد و بعد گفت: به اینکه عسل هرگز نمی توانست این سنگ را بشکند و در آن نفوذ کند. عمه پرسید: زود قضاوت نمی کنی؟ عالیه سر تکان داد و به تمسخر گفت: چهر ماه زندگی تباه شده ی دختر مدرک محکمی است که نشان می دهد او هر چیز می تواند باشد جز انسان. عمه دستش را روی دست او گذاشت و گفت: اما من هنوز هم بر این باورم که آقا هدایت مرد خوبی است و همه تقصیر ها متوجه او نیست…