دانلود رمان بیراهه از لیلی تکمیلی

دانلود رمان بیراهه از لیلی تکمیلی pdf بدون سانسور

دانلود رمان بیراهه از لیلی تکمیلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هوای گرم و شرجی بندرگاه نفس را تنگ میکرد و بر پوست های آفتاب سوخته و عریان آدمیان داغ مینشاند. صیادان در گروه های چندنفری سوار بر بلم دل خلیج را شکافته و تورهای خود را به درون آب می افکندند.  پسر جوان خسته و ناامید بر شنهای ساحل نشسته و زانوانش را بغل گرفته و به رقص قایق ها در تلاطم امواج مینگریست.

خلاصه رمان بیراهه

هاتل به طرز خوفناکی چشمان سرخش را رو به او تنگ کرد: اتفاقا همین کارم می خوام بکنم! آصف ترسید، اما قدری هم خیالش راحت شد: خو بگو چه کنم؟ هاتل برای گفتن آنچه که می خواست تردید به دل راه نداد، انگار از مدت ها پیش منتظر چنین روزی بوده باشد: این اواخر زنی اومد پیشم، می خواست بخت یه دختری رو گره بزنم. جادوهای من معمولا حرف نداره، طرف رو به خاک سیاه می نشونه ولی یه چیزی درباره ی اون دختر جور نبود، هرکاری کردم نشد!

نیروهای من هیچ اثری روش نداشت و انگار اون دختر از طرف دیگه ای داشت محافظت میشد. من قوی ترین سفیرها رو در اختیار دارم. ولی هنوز نمی دونم اون دختر چی توی چنته ش داره که این جوری زمینم زده. من اون دختر رو می خوام، باید پیداش کنی و هرجور هست بیاریش پیش من. آصف آن قدر از این مرد حرف های عجیب شنیده بود که بی اختیار حس میکرد باید حتما اطاعتش کند..

پس تنها سؤالش درباره ی مکان آن دختر بود: از کجا باید پیداش کنم؟ کاشان. چیزی در مغز آصف سوت کشید، گویا صدای جلال بود که توصیه های قبل از خداحافظی را تکرار میکرد: تا وقتی سوار اتوبوس نشدی صاحب اختیاری، اما سوار که شدی دیگه اتوبوس میبردت تا هرکجا که مقصدش باشه….. یه وقت حواست جمع نباشه اشتباهی بخونی، یه وقتم اصلا مقصدت رو اشتباه بگیری. مثال فکر کنی می خوای بری خمین، اما مقصدت کاشون باشه.

دانلود رمان بیراهه از لیلی تکمیلی pdf بدون سانسور

دانلود رمان نی یک حامی(جلد دوم) از یک حامی(جلد دوم)  نیلوفر پورحسین

دانلود رمان نی یک حامی(جلد دوم) از یک حامی(جلد دوم) نیلوفر پورحسین pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نیاز یک حامی(جلد دوم) از نیلوفر پورحسین با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دکتر حامی برزین، فرزند ارشد اشکان برزین! دل در گرو عشق دختر عمه‌‌اش، نیاز، دارد که از کودکی با آنها زندگی می‌کند. نیاز بارها، حامی را در جریان حسی که به او‌ دارد، قرار می‌دهد اما حامی به دلایلی هرگز حرف قلبش را بازگو نکرده. سرانجام‌ با وقوع اتفاقاتی، نیاز و حامی، هر دو به عشق یکدیگر اعتراف می‌کنند منتها درست روز پرو لباس عروسی، نیاز طی یک حادثه، به لوب فرونتال مغزش آسیب می‌رسد و بر می‌گردد به دوران کودکی‌اش…

خلاصه رمان نیاز یک حامی

مشت دستش را باز کرد و کمی در را به جلو هول داد. بوی مطبوع و دوست داشتنی که از داخل اتاق به مشامش خورد، کافی بود برای اینکه لحظه ای چشمانش را ببندد و نفس عمیقی بکشد. بوی خنکی که این روزها زیاد حسش می کرد و در آن هوای گرم، لحظه ای تصویر هوای خنک پائیزی را برایش زنده می کرد. بعد از باز کردن چشم هایش، از لای در نیمه بازچشم چرخاند و اتاق را از نظر گذراند. همان چشمان ماشی رنگ را ریز کرد تا بتواند از میان بالشتک های کوچک و ملحفه های گلبهی و سفید.

موهای آشفته و صورت غرق در خواب نیازش را ببیند که روی تخت خرس کوچکی را در آغوش کشیده بود. دلش پر میزد برای یک لحظه در آغوش کشیدن او! برای فرو بردن سرش میان خرمن موهای خوشبو و نرمش. صورت مهربان و درخشان نیاز بیشتر از هر وقت دیگری بی طاقتش می کرد برای بوسیدنش! اما ای کاش این تصورات قدرت عملی شدن داشتن! با حسرت نفسش را فوت کرد و دست راستش را مشت شده به چارچوب در و نزدیکی سرش تکیه داد. صدای قلبش را به وضوح می شنید.

و این عقلش بود که خودش را به نشنیدن میزد. واقعیت این بود که خودش هم خسته شده بود و دیگر توان ادامه دادن به آن باریِ خنده دار را نداشت. اما چه کسی بود باور کند که او کم آورده؟ اگر به او بود، همین حالا نیاز را زیر بغل میزد. بدون اینکه به کسی اعتنایی کند، او را جایی میبرد که جز خودش، هیچ چشم دیگری، زیبایی های نیازش را نبیند. هیچکس نتواند محبوبش را از او بگیرد و هیچ کس به چشم یک حامی به او نگاه نکند، همانجایی که او هیچ مسئولیتی را به جز همین نیاز کوچولو عهده دار نباشد…

دانلود رمان نی یک حامی(جلد دوم) از یک حامی(جلد دوم) نیلوفر پورحسین pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان فصل دیوونگی از آذین بانو

دانلود رمان فصل دیوونگی از آذین بانو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان فصل دیوونگی از آذین بانو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در مورد دختریه که بعد از طلاقش مجبور به ازدواج با برادر شوهرش می شه….

خلاصه رمان فصل دیوونگی

باران بی وقفه می بارید و من بی وقفه اشک می ریختم. ماشین ها با سرعت رد می شدند و سوارم نمی کردند. اگر حاج حسین آن حرف ها را نمی زد بر می گشتم و از ضرغامی منشی حاج حسین میخواستم برام آژانس خبر کنه. اما حاضر بودم زیر بارون خیس بشم اما با حاج حسین رو برو نه. با صدای بوق ماشینی از فکر حاج حسین بیرون آمدم. برای لحظه ای از دیدن آزارای مشکی صدرا جا خوردم. شیشه ی سمت شاگرد رو پایین داد و مثل همیشه با احترام گفت ” بفرمایید میرسونمتون ” – مرسی آقا صدرا شما بفرمایید. خم شد و در را باز کرد و گفت: بفرمایید خواهش می کنم. به سفارش پدر اومدم.

تعللم رو که دید با حرص گفت “خیس شدی. اینجا هم بیابونه، ماشین گیرت نمیاد. فکر کن من راننده آژانسم. بی حرف سوار شدم. آب از سر و صورتم می چکید. شیشه رو بالا داد و درجه بخاری ماشین رو بیشتر کرد. با شرمندگی گفتم ” ماشین خیس میشه “. انحنای گوشه ی لبش رو دیدم. دستش رو مقابل دریچه ی بخاری ماشین گرفت و در حالی که به طرفم فیکسش می کرد گفت: بهونه بهتر از خیس شدن ماشین پیدا کن آرد که نیست خیس بشه خمیر بشه، پارچه ست. خشک میشه. چشم هام رو بستم و سرم رو به صندلی تکیه دادم. از پخش ماشین آهنگ جان جوانی ابی پخش میشد. آهنگی که

اولین بار در سفر شمال فرهاد گذاشته بود. – بابا بهم گفت چه گفته که حالت بد شده. سکوت کردم حرفی نداشتم برا گفتن ” سکوتم رو که دید مصرانه گفت ” – چیزی نمیگی؟ -چیزی ندارم که بگم. گفتم به پدرتون ” من با آدم خائن زیر یک سقف زندگی نمی کنم. برادر شما برا من گذشته است. من دیگه به گذشته بر نمی گردم… – برادرم به من دخلی نداره. پدرم گفته بعد از پیشنهاد فرهاد راجع به من حرف زده. وقاحت تا چه حد؟ با تحکم گفتم هم به پدرتون گفتم هم به شما میگم. فعلا تصمیم ندارم از تجرد خارج بشم. نفس های عمیقش نشان از حرص خوردنش می داد. دکمه ی بالای پیرهنش رو باز کرد و گفت….

دانلود رمان فصل دیوونگی از آذین بانو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اسم من لوسیا دلوچیه… دختر یکی از شرورترین جنایتکارای این کشور، پییترو دلوچی به عنوان زنی که در دنیای تبهکارها به دنیا اومده، سرنوشت من از قبل نوشته و مهر و موم شده. در تنهایی و انزوا، تحت تدابیر شدید امنیتی بزرگ میشم، در ۱۸ سالگی در محراب کلیسا می ایستم و به دامادی از یک ازدواج از پیش تعیین شده بله میگم و تا ابد به زندگی مفلوکانه‌ی خودم ادامه میدم.این سرنوشت هر زنیه که اطرافم میشناسم. حتی مادر خودم. شب سال نو،وقتی ۱۷ سالم بود پدرم بهم خبر داد که قراره جشن نامزدی من برگزار بشه…

خلاصه رمان عشق و آبرو

سرم رو پایین میندازم چون جرات نگاه کردن به مردی که انتهای راهرو ایستاده رو ندارم. مردی که قراره تا چند دقیقه ی دیگه همسرم بشه، نامزد من فرد بسیار معروفیه، یکی از بیزینس من های موفق ایتالیا و کاپوی بعدی بزرگترین مافیای کل اروپا، اما شهرت اصلی اون به خاطر هیچ کدوم از این عناوین نیست. نه. اون به خاطر همسران قبلیش یا بهتر بگم همسرهای مرحوم سابقش شهرت داره. دو دختر بیچاره ای که درست چند ماه بعد از ازدواج به دلیل رفتار وحشیانه ای که اون باهاشون داشته خودکشی کردند.

سرنوشتی که انتظار منو هم میکشه. بله، این دلیل اصلیه معروفیت و در کمال تعجب و تاسف محبوبیتشه. اکثر مردای مافیا اونو مثل یه بت . می پرستند. کارلو برونی ملقب به همسرکش. بالاخره به انتهای راهروی جهنمی می رسیم، پدرم دست سرد من رو میذاره تو دست داغ کارلو، پوستمون که با هم تماس پیدا میکنه باد سردی مسیر ستون فقراتم رو طی میکنه و منو به لرزه میندازه. برای به لحظه هر جسارتی تو وجودمه جمع میکنم، چونه ام رو میدم بالا و نگاهش میکنم.

نمیدونم چرا فکر میکنه چهره ی وحشتناکش برای اتمام زهر ترک کردن مخاطب کافی نیست که سرش رو هم شیو میکنه و اینجوری برق میندازه، صورتش هیچ حالت خاصی نداره اما چشمای خاکستریش داد میزنن که اون یه قاتل بیرحمه حتی کت و شلوار خوش دوخت و مارکی که روی عضلات قلنبه و شونه های پهنش پوشیده نمیتونه جوهر وجودیش رو مخفی کنه. همه جای این مرد نوشته شده که به درنده است. با اون قد بلند و چشمای مخوف و صورت تهدیدآمیز، فقط یه داس کم داره تا خود عزرائیل باشه…

دانلود رمان عشق و آبرو (جلد دوم) از لیانا دیاکو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عطر بهار نارنج از تکین حمزه لو

دانلود رمان عطر بهار نارنج از تکین حمزه لو pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عطر بهار نارنج از تکین حمزه لو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان دختری‌ است که در کودکی، با دریافت تصویری بر پرده‌ی سفید ذهنش، بزرگسالی مخدوشی برایش رقم خورده. او عزم آن دارد که با…

خلاصه رمان عطر بهار نارنج

به ساعت مچی ام نگاه کردم تازه ساعت نه صبح بود. می دانستم الان زنگ تفریح اول مدرسه مامان است و احتمالا اگر مادر یا پدری معترض یا التماس دعا دار دور و برش نباشد زنگم خواهد زد. به پوشه کارهایم نگاهی انداختم و با کسالت تمام ابعاد بسته بندی دستمال کاغذی ها را دوباره چک کردم. تلفن روی میزم که زنگ خورد از جا پریدم، مامان بود با صدایی بشاش و پرانرژی مخصوص دبیران دبیرستان حال و احوالم را پرسید. صدای مامان اکثر اوقات مرا شاد می کرد. طبق معمول پرسید: چه خبر؟ ته دلم قند آب شد که خبر جدیدی دارم. فوری گفتم: بجای خلیلی یکی رو برامون فرستادن.

خندید: اِ؟ رئیس جدید مبارک. تا حس کردم حالش خوش است گفتم: مامان عصری کاری نداری؟ نفس عمیقی کشید از آن ها که می کشند تا خودشان را کنترل کنند: چطور؟ -هیچی بعد از شرکت می خواستم برم سینما. -با کی؟ با مارال اینا… به نرمی گفت: کاش نغمه رو هم می بردی… فوری گفتم: نمی شه مامان. من بیام خونه نغمه رو بردارم و دوباره بیام این ور… مثل همیشه راه حلی از جیبش درآورد: خوب بگو چه ساعتی و کدوم سینما، من برای نغمه آژانس می گیرم.. حال خوبم دود شد و هوا رفت. از این کلید حل مشکلاتش لجم می گرفت. سال ها در نقش پدر و مادر ما ظاهر شده بود و عادت

داشت مدام برای هر چیزی راه حلی پیدا کند، همین باعث عصبی شدن و گاهی قهر و ناراحتی ام می شد. کج خلق گفتم : حالا دفعه بعد! نغمه که هم سن و سال ما نیست هی دنبال من ریسه اش میکنی… صدای زنگ و سر و صدا در پس زمینه بلند شد و حس کردم مامان با دلخوری خداحافظی کرد. به خودم توپیدم “باز ناراحتش کردی، حالا یه بهانه دیگه گیر میاوردی که نخواد نغمه رو دنبال ریسه کنه، جلسه ای، اضافه کاری… بی حوصله جواب ذهنم را دادم “خسته شدم از بس مثل دختر بچه ها باید سرساعت برم خونه و بیام. وقتی مدرسه می رفتم هی بهانه می آورد که بچه ای و جامعه امن نیست…

دانلود رمان عطر بهار نارنج از تکین حمزه لو pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بترس  من  ر از من  ر. س

دانلود رمان بترس من ر از من ر. س pdf بدون سانسور

دانلود رمان بترس از من از راز. س با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

خانواده ی اسکندری، یه زندگی آروم دارن. تا اینکه… آدم جدیدی به همسایگیشون اسباب کشی می کنه و این آدم همزمان با خودش عشق و نفرت می یاره. نگین اسکندری عاشق صورت فرشته وار این آدم میشه… در حالی که مادرش عاشق شیطنت های خطرناک این آدم می شه…

خلاصه رمان بترس از من

بغض چسبید بیخ گلویم. اولین همراهی برای تئاتر را هم به همین سادگی از دست دادم.  درکش سخت بود. دیگر علاقه ای به خرید کردن نداشتم. با خرید سوهان از اولین فروشگاه برگشتم. برگشتم و در خانه ای که نه خبری از نگین بود نه بیژن پشت میز تلویزیون نشسته و به تئاتر در حال پخش از شبکه چهار خیره شدم.  نگین تماس گرفت برای شام نمی آید.  کتاب های جدید اضافه شده به کتابخانه را ورق زده و ناامید از جذابیت هیچکدام لباس عوض کردم.

شاید کمی حرکت روی تردمیل می توانست از این حالی که بعد از تماس آراز ناطق به آن مبتلا شده بودم، بیرونم بکشد.  سرم را چسباندم به دیواره آهنی آسانسور و چشم هایم را به روی درهای قفل شده در هم بستم. قمقمه آب را روی صندلی گذاشته و روی تسمه ایستادم. پاهایم را که همراه با حرکتش جان می دادم، چشم بستم.  مثل کسانی بودم که در دریا غرق شده و حال به روی آب شناور مانده اند. نه تلاشی برای نفس کشیدن داشتم و نه نجات… به نظر می رسید در نقطه درستی قرار داشتم.

نه قرار بود به خشکی برسم و نه چیزی برای زنده شدن دوباره ام کمک می کرد. شاید روزی وزش باد و امواج جنازه ام را در نقطه ای دوردسترس به لاشه ای برای تغذیه موجودات تبدیل می کرد. -فیروزه جان. سمیرای حاضر در باشگاه متعجبم کرد. هندزفری را از گوش هایم عقب رانده و به سمتش برگشتم. لبخندی زد: خیلی وقته صدات می کنم نمی شنیدی. -انتظار نداشتم این وقت شب کسی اینجا باشه. -داشتم می رفتم بالا چراغ های روشن توجهم و جلب کرد. آقای پنت هاوسی هم کلید استخر و گرفته…

دانلود رمان بترس من ر از من ر. س pdf بدون سانسور

دانلود رمان رسوایی از کوثر شاهینی فر

دانلود رمان رسوایی از کوثر شاهینی فر بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان رسوایی از کوثر شاهینی فر با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آذین رها شده، دور انداخته شده با خانواده ای که اونو لکه ی ننگ میدونن مایه ی آبروریزی… رسوایی بی نهایتی که دامنش رو لکه دار کرده… سپهر دوست دوران بچگی… فرزاده عاشق یا کیهانه مجنون…. کدوم ناجی میشه؟ فراری دادن آذین از این باتلاق آسون نیست… آخر قصه مون کجا میرسه؟… پر از التهابه روزهای بی کسی… تنهایی… عاشقی…

خلاصه رمان رسوایی

برگه ها رو محکم تر بغل گرفتم. پیاده روی رو دوست داشتم. قدم… قدم… من حتی از اون ماشین آخرین مدل زرشکی رنگی که هدیه ی اخرین تولدم بود هم متنفر بودم. پاهام رو در برابر با اون خیلی بیشتر دوست داشتم. نسیم ملایمی می اومد و من از کنار مردم می گذشتم… به پیاده رفتن و توی پیاده رو رفتن علاقه نداشتم و فقط یک جمله آرومم می کرد: «ببین مهم نیست توی خیابون های پاریس کنار برجش قدم بزنی یا یکی از شهرهای گل توی هلند یا حتی بی بضاعت ترین محله ی یه روستا توی آفریقا یا همین خیابونه معمولی توی یکی از قسمت های معمولی تره تهران، منتها اون روستای توی

آفریقا یا معمولی ترین جاها بهشت می شه وقتی اونی که باید باشه، باشه… ولی اگه دلیل بودن هات نباشه، همه ی بودنت توی پاریس و هلند و کوفت و زهره مار هم میره زیر سوال… میفهمی که چی می گم، ها؟ پس همیشه باش…» من همیشه بودم، همیشه ی همیشه، حتی الان که اون نبود . حتی حالا که توی این پیاده رو قدم می زدم و اون نبود ، بودنم برای خودم زیر سوال رفته بود! چقدر مردها گاهی نامرد میشدن در عین مرد بودن ! وارد شرکت عظیم آریان شدم. با تعجب به سالن خلوت ورودی نگاه کردم. به جز نگهبان کسی نبود. جایی که همیشه پر بود از کارمندای ایرانی و فرانسوی… به سمت

نگهبان رفتم: آقای عزتی، بقیه کجان؟ ـ والا خانوم جان طوفان اومده…. ـ چی؟ -برین سالن اجتماعات، همه اونجان… سری تکون داده و به سمت جایی که گفته بود حرکت کردم. در رو هل داده و وارد شدم.همه سرپا ایستاده و از کسی هیچ صدایی در نمی اومد و به طرز باور نکردنی همه نفس هاشون رو توی سینه حبس کرده بودن. کمی جمعیت رو کنار زدم و به مرکز رسیدم. مردی که پشت به من ایستاده بود و عربده می کشید. گوش هاش سرخ شده بودن و خط و نشون می کشید به زبان فرانسوی ! یه مشت ابله اینجا جمع شدین، چه غلطی می کنین؟ چرا باید قرار داد جدیدم دو درصد کمتر از سود…

دانلود رمان رسوایی از کوثر شاهینی فر بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان قشاع از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان قشاع از نیلوفر قائمی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قشاع از نیلوفر قائمی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هونیا زنی که انگشت اتهام برادر شوهر تازه از سفر برگشتش به طرف اونه و منتظر توضیحی برای تمام اتفاقاتی که…

خلاصه رمان قشاع

بغض داشت خفه ام می کرد ولی سعی می کردم محکم باشم که نشنوه، نبینه و نفهمه ضعیفم… دلم می خواست برگردم خونه… ای کاش بابا مهرداد یه کم از قوانینشو نادیده می گرفت تا من اینجا نمونم… قلبم داره می ایسته دیگه وقتی امیر حسین نیست برای چی باید اینجا باشم چرا بابا نگذاشت که برگردم خونه؟؟ کاش مهران اینجا بود دلم آغوش داداشم رو می خواد که با تموم وجود درکم می کنه.

دارم از این همه تنهایی دیوونه میشم، دستم رو روی شکم برجسته ام گذاشتم انگار برای شش هفت ماه این شکم زیادی بزرگ بود، انگار توپ بسکتبال قورت داده بودم با اینکه بچه امو داشتم ولی تنهایی بی نصیبم نکرده بود و احساسش رو بهم التماس می کرد. انگار از قدم رو رفتن خسته شد که بالاخره پشت میز تحریر بزرگ چوبی امیرحسین نشست و حالا درست عین امیر حسام شروع کرد به نگاه کردنم، از این نوع نگاه بیزار بودم…

دانلود رمان قشاع از نیلوفر قائمی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اعج با تو بودن از با تو بودن  محبوبه فیروز خانی

دانلود رمان اعج با تو بودن از با تو بودن محبوبه فیروز خانی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان اعجاز با تو بودن از محبوبه فیروز خانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

کیارش عادل با عشقی ممنوعه دست به گریبانه و درست وقتی که مانعی سد راهش نیست و می‌خواد عشقش رو جار بزنه متوجه دسیسه‌‌ای می‌شه که مسبب تمامش …

خلاصه رمان اعجاز با تو بودن

دفتر سبز   روزگار سختی شده بود. همه چیز روز بهروز بدتر و بدتر میشد. طلب کارها از یک طرف و بی پولی و درماندگی از طرف دیگر عرصه را بر ما تنگ کرده بود. شاهرخ هر روز عصبی تر و پرخاشگر تر از روز قبل میشد و این وسط فقط من بودم که باید سکوت کرده و صبوری پیشه می‌کردم. هر روز به دنبال زنده کردن پول هایی که به باد داده بود می‌رفت و شب خسته تر و درمانده تر از قبل به خانه برمی گشت. حوصلۀ هیچ کس و هیچ چیز را نداشت و حتی برای پسر نوپایش نیز وقت نمی گذاشت.

حاملگی دوبارۀ من بود در این میان بدتر از همه خبر و هنوز جرأت گفتنش را پیدا نکرده بودم. اما بیش از اینکه نگران عکس‌العمل شاهرخ باشم، نگران واکنش صاحب خانۀ جدیدمان بودم. سختگیری های بی‌حد و اندازه اش امان از روزگارم درآورده بود. مانند پادگان نظامی ساعت ورود و خروج داشتیم و نباید بعد از ساعت ده به منزل می آمدیم. حتی کلید در حیاط را به ما نداده بود و بعد از ساعت ده شب در را به رویمان باز نمی‌کرد. رفت و آمدها را به حداقل رسانده بودیم و فقط نمی‌توانستیم جلوی شلوغ بازی های احسان را بگیریم.

دانلود رمان اعج با تو بودن از با تو بودن محبوبه فیروز خانی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه  سارا رایگان

دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه سارا رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان از پیله تا پروانه از سارا رایگان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پروانه ای که با بابای معتادش تو یکی از محله‌های فقیر تهران زندگی می‌کنه. خیلی اتفاقی تو آژانس هواپیمایی استخدام می‌شه. بعد از مدتی رابطه عمیقی بین اون و کیان که رئیس آژانسه به وجود می‌آید. این وسط رفت و آمدای سام خلبان جذاب و متاهلی که سال‌هاست به عنوان دوست و برادر کنار کیان بوده باعث شکل گیری یه احساس ممنوعه میشه. احساسی که سرانجامش…

خلاصه رمان از پیله تا پروانه

پروانه: معذب روی صندلی نرم و چرم ماشین جابجا شدم. هنوز هم باورم نمی شد که درون این جعبه ی آهنی سربسته و قیمتی، کنار کاپیتان نشسته ام. _یادم باشه به کیان بگم فکر یه سرویس واسه کارمنداش باشه. دسته‌ی کیفم را که چرمش در چند جا ساییده شده بود، درون مشت دستم فشار دادم و بیشتر خودم را جمع کردم. با صدای ضعیفی گفتم: _نیازی نیست. بیشتر کارمندها مسیرشون به آژانس نزدیکه . نگاهش همچنان به مسیر پیش رویش بود. با دستش فرمان را یک دور کامل زد و پیچید درون خیابان. _ولی تو مسیرت دور. تند و بی صدا

نفس کشیدم… هوا زیادی برای نجات من خساست به خرج می داد. _بیشتر روزها رو با کاوه بر می گردم. یعنی بعد از اینکه کیان رو رسوندیم با هم برمیگردیم. من مشکلی ندارم. نیم نگاهی به صورتم انداخت و من مثل بستنی در هوای گرم تابستان وا رفتم. _کیان زیاد ازت تعریف میکنه، با شناختی که ازش دارم ندیدم تا این سن با یه جنس مخالف تا این حد اُخت بشه، میگه حرف هات آرومش می کنه و گاهاً قانع! بوی عطرش شامه ام را پر کرده بود… رایحه ای خنک و متفاوت و گران قیمت. شبیه به خودش نبود؟ _شما و کیان به من لطف دارید وگرنه من کار

خاصی نمیکنم. پوزخند زد آن هم با صدای بلند. _بهتر یه چیزی رو از همین روز اولی برات شفاف سازی کنم. توی این مدت که در غیاب کیان من رییس آژانس هستم، دوست ندارم باهام رسمی باشی و اینکه متنفرم اول اسمم یه آقا بچسبونی یا بدتر با اسم خانوادگی خطابم کنی. با من راحت باش همونطور که با کیان هستی. سرعتش را کم کرد،بی محابا به صورتم چشم دوخت و گفت:باشه پروانه؟ زبانم قفل شد. سرم برای پاسخ دادن به تکاپو افتاد و آرام بالا و پایین شد. مرا چه مرگم می شد در کنار این مرد؟ _خب حال از خودت بگو، مسیر طولانی و خسته کننده است…

دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه سارا رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.