دانلود رمان هست های نیست از محرابه السادات قدیری

دانلود رمان هست های نیست از محرابه السادات قدیری pdf بدون سانسور

دانلود رمان هست های نیست از محرابه السادات قدیری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دارا در جستجوی هویت و پدرش به ایران باز می گردد و پرده از معماهایی برمی دارد که باعث فوت پدر بزرگ دارا می شود… دارا با همکاری مارال در پی کشف حقیقت بر می‌آیند و با وقوع عشق و عاشقانه های بین مارال و دارا با وجود دین متفاوت دارا و مارال با مخالفت خانواده و قوانین روبرو می شوند…

خلاصه رمان هست های نیست

تموم روز سگ دو زده بودم تا داروهای مامان رو پیدا کنم اما نتونسته بودم. کلافه و خسته و ناامید و گرسنه و یخ زده و داغون داشتم بر می گشتم خونه که موبایلم زنگ خورد. کیان بود، با دست های سر شده از سرما دکمه موبایل رو فشردم و هنوز الو نگفته صدای عصبانیش گوشم رو کر کرد! _کاوه من دیگه هیچ نسبتی با تو ندارم! نه رفیقتم و نه پسرعموت! خجالت نمی کشی واقعاً؟! وقتی دید حرفی نمی زنم گفت:

لال مردی؟ !الو؟! _شما؟ _منو نمی شناسی آره؟! _خودت گفتی با من نسبتی نداری. _کاوه میام از تو تلفن… _چیزی شده زنگ زدی کیان؟ _کجایی این وقت شب؟! _این وقت شب ساعت ۹ شبه ها. همچین می گه انگار ساعت ۲ نصفه شبه. _کجایی کاوه؟! _دارم میرم خونه. _از کجا؟ شرکت که نبودی. _راپورت منو می گیری؟! _دنبال داروهای مامان بودم. الان چند روزه، فایده ای هم نداشته. _الان کجایی؟ _نزدیک های خونه ام.

چطور؟ _خونه خودتون؟ _نه خونه پدر جدم! _خوب آره دیگه! خودم به اندازه کافی خسته و کلافه هستم تو هم داری اصول دین میپرسی؟! _قرار نبود بیای خونه ما؟ دیشب مامانت نگفت شام خونه ما هستین؟ چند ثانیه فکر کردم و چیزی یادم نیومد پس گفتم: _من یادم نمی یاد. _راهت رو کج کن بیا سمت خونه ما. مامانت هم اینجاست. _حوصله ندارم. خیلی خسته ام کیان. _یعنی چی؟! شام نخوردیم و منتظر تو هستیم. میای یا…

دانلود رمان هست های نیست از محرابه السادات قدیری pdf بدون سانسور

دانلود رمان پسرحاجی از پریا قاسمی

دانلود رمان پسرحاجی از پریا قاسمی pdf بدون سانسور

دانلود رمان پسرحاجی از پریا قاسمی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان در رابطه با پسری به نام محراب، دردانه ی حاج بابا جانش است که میان خواسته ها و عقایدش دچار اشتباهاتی می شود و راهی جز ریاکاری را نمی تواند انتخاب کند. سمت و سوی دیگر قصه، داستان دختری موفق با یک زندگی آرام است که بر پایه ی قوانینی نا نوشته وارد سیاه چاله ای از مشکلات می شود و…

خلاصه رمان پسرحاجی

وِلوم آهنگ را زیاد کرد و همانگونه که با چشمانی برق زده آدامس نعنایی اش را مى جوید، نگاهش به دختر مو طلایی کنار پیاده رو افتاد. سوتی زد و با یک تک بوق کنار پایش ترمز کرد. با خونسردى شیشه ماشین را پایین کشید و چشمان درخشانش را به لنز های آبی رنگ دوخت. _در خدمت باشیم بانو؟ دختر پشت چشمی نازک کرد که باعث شد مژه های کاشته شده اش توجه هر بیننده ای را جلب کند. در حالی که تاره ای از طلایی های پریشانش را کنار مى زد به سمت پنجره خم شد.

لبان سرخش را با ناز به حرکت در اورد. _اونوقت چرا؟ تک خنده اى مردانه زد و با ژست مغرورانه اش جدی سر تا پای او را برنداز کرد که چگونه با آن تیشرت مشکى جذب و مانتوى جلو باز تمام زنانه هایش را در معرض دید گذاشته بود. _نیتم خیره بانو. دختر ابروان پهنش را بالا فرستاد و با لبخند دندان نمایی سوار ماشین شد و همانگونه که به نیم رخ او خیره شده بود با همان لبخند با عشوه و صدای نازک کرده اش گفت: _آدم های خیّری مثل تو کم پیدا میشن…

پرستو هستم و شما؟ به سمت او چرخید و چشمکى تحویلش داد. _منم شاهین مواظب باش شکار نشى پرستوى طلایی. پرستو قهقه ای با ناز به سر داد و ارام با کف دستش ضربه ای به شانه ى شاهین زد که باعث شد شاهین هم مثل او به خنده بیوفتد. _حالا مقصد شکارچى ما کجا هست که همینطور مستقیم داره میرونه؟ شاهین بیخیال لبش را پایین کشید و با لبخند مرموزی گفت: _دِ نه دیگه الان قاعده عوض شده پرستو ها زدن تو کار شکار… خب خانم شکارچى این طعمه حقیر رو به آشیونتون مى برید؟…

دانلود رمان پسرحاجی از پریا قاسمی pdf بدون سانسور

دانلود رمان دواج جنگی از دواج جنگی  زهرا علیپور

دانلود رمان دواج جنگی از دواج جنگی زهرا علیپور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ازدواج جنگی از زهرا علیپور با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پونه، به عنوان پرستار داوطلبانه راهی مناطق جنگی در جنوب میشه. اونجا با یکی از بدترین دشمنانش یعنی مافوق بسیجی مواجه میشه و از شدت بدشانسی هردوشون طی یک اتفاقی گم میشن. این گم شدن باعث میشه که مافوق بخاطر تعصباتش و مسئله محرم نامحرمی، از پونه بخواد که با اون ازدواج اجباری کنه…

خلاصه رمان ازدواج جنگی

پونه با ناراحتی کفش هایم را از پایم خارج میکنم و روی تخت می نشینم. مادر با عصبانیت نزدیکم می شود. -آخه چرا بازم برخلاف گفته من عمل کردی؟ مگه قرار نبود امروز بری خونه خاله اینا؟ پلک هایم را می مالم و با صدایی که سعی میکردم بلندتر از حد معمول نشود، می گویم. -مامان تا کی می خوای منو مجبور کنی برم خونه خاله؟ من واقعا تمایلی برای رفتن به اونجا ندارم پس ازت خواهش میکنم دیگه اصرار نکن. -مگه دست خودته؟ یادت که نرفته یک ماه پیش چه اتفاقی افتاد؟

پوزخندی میزنم. -بله یادمه، خوبم یادمه. دقیقا یک ماه پیش که بابا زنده بود قرار بر این شد که من با سعید ازدواج کنم ولی خب الان نه بابا نیست و نه من اون ادم سابق. مامان با حرص روی تخت می نشیند. -منظورت چیه دیگه اون آدم سابق نیستی؟ بخاطر خستگی امروز و بعد از آن هم غرغر های همیشه مامان یهو بهم می ریزم و با اخم رو به مامان می گویم: -مامان جان چرا انقدر اصرار داری من از این خونه برم؟ ببین من از این خونه نمیرم. با سعیدم ازدواج نمیکنم.

چون علاوه بر این که ادعای عاشقی برای من داره با صدتا دختر دیگم میپره و براشون شعرای شاملو میخونه. پس لطفا دیگه نه شما و نه خاله اصرار نکنین وگرنه مجبور میشم هرچی میدونم از این آقا سعید رو رو کنم و آبروشو ببرم.. مامان با اخم سمت در اتاق می رود. -واقعا ازت انتظار نداشتم… می خندم و هیچی نمی گویم. مامان هم پس از کمی مکثی با عصبانیت از اتاق خارج می شود و در را به هم می کوبد. با خوشحالی از رفتن مامان، روسری ام را از سرم می کنم و روی تخت دراز می کشم..

دانلود رمان دواج جنگی از دواج جنگی زهرا علیپور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گذر  غم از غم  آذر دالوند

دانلود رمان گذر غم از غم آذر دالوند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان گذر از غم از آذر دالوند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رز دختر دو رگه آمریکای ایرانی بعد از مرگ پدر و بیماری مادر تصمیم می گیرد برای زندگی به ایران نزد خانواده مادری سفر کند، در بدر ورود با پسر دایی مذهبی خود طاها روبه رو می شود که پسری کاملا مذهبی و پایند به عقاید مذهبی می باشد. مدتی بعد از سفر رز به ایران و مستقر شدن او در عمارت خانوادگی طاها به خاطر بی پروای ها و اذیت کردن رز تصمیم به ترک عمارت می گیرد که با مخالفت شدید مادر بزرگ مواجه و مجبور می شود برای مدتی رز را صیغه کند…

خلاصه رمان گذر از غم

چند روز از اومدنمون می گذشت و از طاها هیچ خبری نداشتم،یعنی بازم فرار کردناش شروع شده بود و وقتی من توی عمارت بودم پاشو اونجا نمی‌گذاشت تصمیم گرفتم مثل گذشته برم و غافل گیرش کنم ،در رو که به روم باز کرد با دیدن حال داغون و آشفتش شوکه شدم و با نگرانی پرسیدم: -طاها خوبی چی شدی ؟ مثل قبل نگاه ازم گرفت و آروم گفت: -خوبم چیزی نیست  -برو کنار میخوام بیام داخل. -از جلوی در کنار رفت تا داخل بشم.

بی توجه به من سمت آشپزخونه رفت و قهوه ساز رو روشن کرد. به دیوار آشپزخونه تکیه دادم و گفتم: -انگار خوب نیستی  -خوبم  جلوش موندم گفتم چرا نگام نمی کنی؟ -برو کنار  -طاها میگم چرا نگام نمی کنی ؟ کلافه شد: -چرا باید نگاهت کنم؟  -من هنوز محرمتم… یک لحظه مثل آتش فشان فوران کرد و داد کشید : -میدونی هنوز محرمی دست تو دست مرد دیگه میای و جلوم می گردی؟آره؟ -آها پس از اومدن دیوید ناراحتی… داد زد: -اسمش رو جلوی من نیار.

واقعا ترسیده بودم رگ گردنش ورم کرده بود و از چشماش خون می بارید. -باشه… باشه… آروم باش. -نمی خوام آروم باشم برو بیرون می‌خواستم دستش رو بگیرم که عصبی پسم زد و با دست روی میز ناهار خوری کوبید شدت ضربه به حدی بود که شیشه میز شکست و دستش رو شکافت ترسیده سمتش رفتم که بازم داد کشید: -برو بیرون….. گفتم برو تا کاری دستمون ندادم  -طاها … – گفتم برو بیرون به حدی عصبی بود که ترسیدم بمونم عصبی تر بشه و بلای سرش بیاد …

دانلود رمان گذر غم از غم آذر دالوند pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان طواف و عشق از اکرم امیدوار

دانلود رمان طواف و عشق از اکرم امیدوار pdf بدون سانسور

دانلود رمان طواف و عشق از اکرم امیدوار با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو…

خلاصه رمان طواف و عشق

پنجره ماشین را پایین داد و هوای بهاری را به کام کشید مطبوع بود. به محض رسیدن به چهار راه چراغ قرمز شد. اجبار به ایستادن بود ناچار ترمز کرد. هنوز درست متوقف نشده بود که صدای بچگانه پسری از پنجره او را مخاطب قرار داد: _آقا گل… گل می خرید؟ به سرتاپای او نگاهی کرد هنوز سنی نداشت حدود نه ساله به نظر می رسید وقت بازی کردنش بود. اما گل می خواست چه کار؟ خم شد و به محتویات داشبورد نظری انداخت. همه شکلات تلخ، از مزه آن ها خوشش می آمد.

لعنتی یک شکلات بچگانه هم آنجا پیدا نمی شد. اگر هدیه آنجا بود کلی سرش غر می زد که “آخه شکلات هم تلخ می شه. مزه شکلات به شیرینیشه. از دست تو که هیچ کارت به آدمیزاد نرفته، لبخندی زد. آهان حالا یادش افتاد… سریع از کیفش یک بسته نسبتا بزرگ شکلات بیرون کشید و به طرف بچه گرفت. هر چند آن را برای آیسیل گرفته بود ولی او از این چیزها زیاد داشت. _بیا آقا پسر. و همراه آن یک اسکناس هم بدستش داد. پسر به زور می خواست چند شاخه گل به او بدهد اما قبول نکرد.

نگاهش به سمت تایم چراغ قرمز کشیده شد. کلاج دنده آماده حرکت و گاز… اولین ماشینی بود که حرکت کرد. اینقدر بدش میامد از راننده هایی که پشت چراغ میخوابند. وارد حیاط شد… اولین چیزی که توجهش را جلب کرد، ۲۰۶ البالویی هدیه بود. لبخندی زد و به سمت خانه رفت هنوز در را باز نکرده بود که آیسل با سر و صدا وارد حیاط شد و به سمت او رفت… –داییدایی …کمک کمک و سرش را محکم میان سینهاش پنهان کرد. هر چه سعی نمود تا او را از خود جدا کند نتوانست…

دانلود رمان طواف و عشق از اکرم امیدوار pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.