دانلود رمان ربکا از دافنه دوموریه

دانلود رمان ربکا از دافنه دوموریه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ربکا از دافنه دوموریه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد. مشهورترین اقتباس این اثر فیلم سینمایی ربه‌کا با شرکت لارنس اولیویر است که آلفرد هیچکاک آن را به سال ۱۹۴۰ میلادی ساخت و برندهٔ جایزه اسکار هم شد….

خلاصه رمان ربکا

خوشحالم که تب نخستین عشق بار دیگر تکرار  نمی شود. زیرا تب است، و شاعران هرچه بگویند باری است سنگین. در بیست و یک سالگی روز ها با شجاعت همراه نیستند، بلکه پر از بزدلی های کوچک و ترس های بی پایه اند، و آدم زود لطمه می خورد، زخمی می شود و با شنیدن نخستین واژه های نیش دار از پا در می آید. امروز در جوشن میانسالی نیش های کوچک روزانه به سبکی پوست را لمس می کنند و به زودی فراموش می شوند. اما در آن سن، یک حرف نسنجیده باقی می ماند و

به زخمی سوزنده تبدیل می شود، و یک نگاه، نگاهی به پشت سر، ابدی به نظر می رسد. چه خوب بود وسیله ای اختراع میشد که خاطرات را که خاطرات را مثل عطر در بطری نگه می داشت. از آن پس دیگر محو و یا کهنه نمی شدند و آدم هر وقت می خواست، در بطری را باز می کرد و مثل این بود که لحظات را بار دیگر زندگی می کند. من همه چیزهای ساده را دوست دارم، کتاب ها را، تنهایی را یا بودن با کسی که تو را می فهمد!

خیال، چه نرم و ساده است. خیال، دشمن تلخی و پشیمانی است و تبعید خودخواسته ی ما را شیرین می کند. دیگر هرگز نمی توانیم برگردیم در این شکی نیست. گذشته هنوز بسیار نزدیک است. چیزهایی که می خواهیم فراموش کنیم و پشت سر بگذاریم، بار دیگر زنده می شوند و آن احساس ترس و ناآرامی مرموزی که رفته رفته به وحشتی کور و نامعقول منتهی میشد ممکن است مثل گذشته به نحوی غیر منتظره، به همراه همیشگی مان تبدیل شود…

دانلود رمان ربکا از دافنه دوموریه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان متعهد (جلد چهارم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای

دانلود رمان متعهد (جلد چهارم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای pdf بدون سانسور

دانلود رمان متعهد (جلد چهارم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من هرگز نفرین نکردم… فقط تغییرش دادم. اکنون مجبور شده ام با مادوکس همکاری داشته باشم، و از آنجا که نمی توانم او را بکشم، مجبورم هر روز او را تحمل کنم. بنابراین صوفیا مرا ترک می کند. من همه چیز را فدای او کرده ام، اما هرگز کافی نیست. عشق من به او با وجود خیانت تغییر نمی کند. شکنجه همچنان ادامه دارد. میخوام چیکار کنم من یک گزینه دارم، من اولین بار نه گفتم، اما مطمئن نیستم که دوباره بتوانم نه بگویم…

خلاصه رمان متعهد

نیمه شب در تخت دراز کشیدم. دستم روی شکمم قرار گرفت و من روی احساس لگدهای اندرو تمرکز کردم. اونا آرام بودن، اما به اندازه کافی گیج کننده بودن که من نمی تونستم بخوابم. هادس هرگز ندیده بود که پسرش لگد بزنه. من خیلی زود از اونجا رفته بودم، و اون هیچ وقت افتخار اینو مثل پدرهای دیگه نداشت. لحظه هایی مثل این بود که دلم بیشتر برای هادس تنگ میشد. احساس تنهایی می کردم و احساس ترس می کردم. ما باید این کارو با هم انجام بدیم، نه جدا از هم. گوشی رو از روی میز کنار تخت برداشتم و به صفحه نگاه کردم. از هادس

پیغامی نبود. هیچوقت پیغامی از طرف اون نبود. با نگاه خیره سرد بهم اجازه داد که برم، انگار که می دونست این بهترین چیز برای منه، اما در عین حال اون از من بدش میومد. می خواستم بهش زنگ بزنم، اما می دونستم نباید این کار رو بکنم. خیلی زود بود که رابطه نزدیکی باهاش برقرار کنم، دوستانی باشیم که از هم بچه داشتن. می تونستیم با هم دوست باشیم؟ مدتی به تلفن خیره شدم، با در نظر گرفتن اینکه چی کار باید بکنم. سکوت خفه کننده بود. من فقط شوهرم رو از دست ندادم، بلکه بهترین دوست، و همه چیزم رو از دست دادم. زندگی من بدون

اون خیلی ساکت بود. شاید وقتی اندرو به دنیا میومد، اوضاع تغییر می کرد، اما می دونستم که همیشه مثل یه حفره در قلبم باقی میمونه. شاید به خاطر این بود که تنها بودم، شاید به خاطر این بود که خیلی دلم براش تنگ شده بود، اما من بهش زنگ زدم. نور آبی اتاق تاریک منو روشن کرد و من گوشی رو به گوشم چسباندم و بهش گوش دادم. برای مدت طولانی بوق نخورد. صدای عمیقش از پشت تلفن، آروم ولی قوی، بود. “سوفیا؟” اون با محبتی که قبلا اسمم رو صدا میزد، اسمم رو نگفت. لحن غم انگیزی داشت که حاکی از خیانت بود…‌

دانلود رمان متعهد (جلد چهارم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای pdf بدون سانسور

دانلود رمان پادشاه جمجمه (جلد اول) از پنلوپه اسکای

دانلود رمان پادشاه جمجمه (جلد اول) از پنلوپه اسکای بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پادشاه جمجمه (جلد اول) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یه دختر برای نجات دوست پسرش با یه مجرم ازدواج میکنه و یه شب از ناراحتیش توی بار به یه جنایتکار دیگه برمیخوره و اینا با هم دوست میشن و… و از قضا شوهرش و مردی که باهاش دوسته، دشمنن….

خلاصه رمان پادشاه جمجمه

روی صندلی کنار استخر لم داده و از منتظره لذت می بردم. خونه ی ما بالای یه تپه قرار داشت و چند مایل از فلورانس دور بود، ولی یه منظره ی نفس گیر از فلورانس رو به نمایش گذاشته بود. درحالی که لباس شنا به تن داشتم و یه کتابم روی پام بود، از هوای گرم تابستونی و نوشیدنی خنکم لذت می بردم. هر چند صفحه ای که می خوندم، حواسم پر کشیده و به سمت مردی که چند شب پیش دیده بودم، می رفت. اون اسمی نداشت و بیزینس کارتش خیلی غیرعادی بود! روی کارتش فقط یه جمجمه مشکی بود که از چشمای خالی اش دو تا مار بیرون اومده بودن. این چند روزه تو اینترنت درمورد

تموم جمجمه ها تحقیق کرده بودم، اما اصلا چیزی شبیه به اون پیدا نکردم. اصلا نمی دونستم اون مرد کیه! ولی وقتی تو بار دیدمش، حس کردم اون زیباترین مردیِ که تو تمام عمرم دیدم.با اون پوست خیلی سفیدش که منو یاد برف می انداخت و اون چشمای آبی رنگ که مثل دریای آرکتیک بود. اون یه مرد بسیار زیبا و رو فرم بود. پر از عضله بود و تموم بدنش با کوچکترین حرکتی که می کرد، این عضلات رو نشون می داد. بازوها و گردنش کلفت و تموم رگ های دستاش مشخص بودن. خط فکش بسیار جذاب بود و با موهای کم پشتی که به سختی قابل دید بود، پوشیده شده بود. تیشرتش کاملا به تنش

چسبیده و عضالت سیکس پک و سینه اش رو نشون می داد و از همه مهم تر… اون قد بلند بود. وقتی از جا بلند شد تا کنار من بشینه، متوجه شدم که حدود یه متر و نود سانت قد داره! وقتی که داشتم با این شرایط موافقت می کردم، نمی دونستم دارم بیخیال چه چیزایی میشم. نمی دونستم این حرکت جوگیرانم، احمقانه ترین و آزاردهنده ترین انتخاب زندگی ام میشه! و الان اینجا گیر افتادم… تا وقتی که مرگ ما رو از هم جدا کنه. می خواستم دفعه ی دیگه ای که شوهرم به سفر رفت، به اون مرد زنگ بزنم، ولی این ریسک بزرگیه. اگه مچمون رو می گرفتن، اتفاقای وحشتناکی می افتاد…

دانلود رمان پادشاه جمجمه (جلد اول) از پنلوپه اسکای بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شخصیت اصلی داستان پادشاه خیابان وال استریته و هیچ کس رو حرفش حرف نمیزنه ولی ایشون توی خونه یه دختر آتیش پاره داره که به حرف های پدرش گوش نمیکنه و میخواد برای پدرش دوست دختر پیدا کنه و چه کسی بهتر از هارپر جین. اون یک رازه. یک معما! هویت اون یک راز دفن شده زیر لایه هایی از فریبه. اعتیادی که قادر به ترکش نیستم.جاذبه ای که نمیتونم باهاش بجنگم. و بعد فهمیدم دقیقا اون کیه…

خلاصه رمان پرنسس آهنی

کین، پانزده سال قبل  شرایط اتوبوس فرودگاه خوب نیست اما اگر میخواستم سوپرایزم رو حفظ کنم نمیتونستم به کسی زنگ بزنم که بیان دنبالم. من تا آخرین قرون پولم رو برای این پرواز خرج کردم و چک دولت آمریکا به سختی کفاف چند روز دیگه رو می داد. نه اینکه درمواجهه با چیزی که روبه رو هستم انتظار چکی با مبلغ بیشتری رو داشته باشم .برای همین بود که برای ارتش فرم امضا کردم. افتخار. وطن. وظیفه. این ها چیزهاییه که یه مرد باید بهش ایمان داشته باشه ،همراه با اینکه مادرشو از اومدن غیرمنتظرش سوپرایز کنه. اتوبوس مارو در ایستگاه پیاده کرد و من منتظر موندم

دو زن پیر و یک مرد قبل از پایین رفتنم از پله ها وسایلم و کیف سربازی ام را از اتوبوس خارج کنند. یک مایل تا خونه راه بود ولی ارزشش رو داشت. مامان شدیدا خوشحال خواهد شد. من فقط انتظار نداشتم که خودم هم سوپرایز بشم. پانزده دقیقه بعد، در پشتی را باز کردم و سرم را به داخل آشپزخونه بردم. سگ پیر مادرم، رودی، به خودش زحمت نداد با پارسش حضور منو اعلام کنه. به داخل خزیدم و در رو پشت سرم بستم و بالاخره صدای خش خشی که از اتاق رختشوی خانه می اومد رو شنیدم. با احتیاط و حفظ قدم هایم روی زمین برق انداخته شده راهرو به راه افتادم. سر بلوندش

از اتاق پیدا شد. فریاد زدم: _سوپرااااایز. و او سبد لباسی ای که با خودش آورده بود را روی زمین انداخت و جیغ کشید دهنش را با دست هاش پوشوند و صداش رو قبل از اینکه در سرم تاب بخوره قطع کرد. _مامان.. چه اتفاقی افتاد؟ تو خوبی؟ لگدی به سبد لباس زدم و اونو از سر راهم کنار زدم و به سمت مادرم رفتم. مادرم با یک لب لعنتی شکافته شده و کبودی ای روی گونه ی راستش روبه روم بود. با وجود اینکه تلاش کرده بود با آرایش همه ی این هارو بپوشونه. _تصادف کردی؟! چه اتفاقی افتاده؟ _کین. به من نگفته بودی به خونه میای. صدای اون هیچ اشتیاق و هیجانی که انتظار داشتم رو نداشت…

دانلود رمان پرنسس آهنی (جلد دوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سرکش از K_Bromberg

دانلود رمان سرکش از K_Bromberg رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرکش از K_Bromberg با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سایه های تاریکی از خاطرات زجر آور که در تار و پود ذهن رایلی پیچیده و زندگی او را مالامال از رنج و اندوهی ابدی کرده… اما او مدتهاست با سایه ها میجنگد و در این راه تمام توانش را به کار گرفته… تا اینکه او را می بیند.. آن مرد.. که دری بسته را به رویش گشود.. که نفس های بریده اش را به جریان انداخت.. که نور را به تاریکی لحظات دهشتناکش هدیه کرد…

خلاصه رمان سرکش

در سکوت دلپذیر آهی می کشم، خشنود از فرصتی برای فرار، حتی برای لحظاتی، از هیاهوی گفتگوهای بی معنی در آن سوی در. از هر نظر افرادی که با هم گفتگو می کنن، در واقع مهمانان من هستن، اما این، به این معنی نیست که دوستشان داشته باشم یا حتی با آنها  احساس راحتی کنم.  خوشبختانه دین Dane متوجه نیاز من به یک وقفه بود و به من اجازه داد تا این کار کوچک را برایش انجام  بدهم. در حالیکه راهرو های خالی پشت پرده  سالن تئاتر قدیمی که برای روی داد امشب اجاره کرده ام را طی می کنم.

صدای تق تق کفش های پاشنه بلندم تنها  صدای د یگری است که افکار مطلقا  آشفته ام را همراهی می کند. به سرعت به اتاق رختکن قدیمی می رسم و لیستی را که دین نوشته و در… شلوغی پر هرج و مرج قبل از مهمانی  فراموش کرده بود جمع کند، بر می دارم. وقتی در حال بازگشت به جشن هستم،  لیست ذهنی م از چیزهایی که باید قبل از  شروع مزایده امشب انجام شود را مرور میکنم، مزایده ای که سخت در  انتظارش بودیم.  پس ذهنم به من میگوید چیزی را فراموش کرده ام.

به دنبال آن، دستم را سمت جیبم می برم  جایی که همیشه تلفن همراهم و فهرستی  از لیست کارهایم را میگذارم اما به جای آن ی ک مشت ابریشم ارگانزای  مسی رنگ از لباس شبم توی دستم می آید. زیر لبم میگم: “لعنت” و برای لحظه ای وا می ایستم تا سعی کنم و بفهمم که دقیقا چی شده. به دیوار تکیه می کنم. بالا تنه نوار دوزی شده لباسم مانع از فرو دادن آه عمیقم از درمونگیم میشه. حتی با وجود اینکه عجیب به نظر می رسه، اما لباس لعنتی باید برچسب هشدار “تنفس گزینشی” داشته باشه…

دانلود رمان سرکش از K_Bromberg رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان کثیف باهم (جلد سوم) از Megan_March

دانلود رمان کثیف باهم (جلد سوم) از Megan_March pdf بدون سانسور

دانلود رمان کثیف باهم (جلد سوم) از Megan_March با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همسر من. وقتی این کلمات رو میگم دوست دارم. اون مال منه. اگه فکر میکنه نمیرم پیداش کنم و برش گردونم به جایی که تعلق داره، باید با یه واقعیت رو در رو بشه. چون به طور کثیفی میجنگم تا به پایان خوشی که لایقشه برسونم.

خلاصه رمان کثیف باهم

“هالی” وقتی در پشت لوگان بسته میشه، من تو اشپز خونه با چندتا کیشه پیگی ویگلی و دستای حلقه شده شوهرم دور من گیر افتادم. کریتون اروم دستشو برمیداره، ولی نگاهشو برنمی داره. داره بهم جرات میده سوالی که نوک زبونمو رو بپرسم و میپرسم. «میمونی؟» بلافاصله جواب نمیده، صبر میکنم نگاهم رو نگه می دارم و جایی که ایستادم یکم جا به جا میشم. «باید یه چیزی رو حل کنیم.» «زمزمه میکنم.» «باشه.» «همه این ناپدید شدنا مزخرفه؟ ولی از طرف دیگه خیلی هم جالب نیست؟» میدونم برای کارام عوقبی هم وجود داره. نگاهمون رو می شکنم، به پاهام نگاه میکنم.

«نه نیستش.»دستمو میگیره و میاره سمت فکم، چونه ام رو میگیره بالا و مجبورم میکنه باهاش چشم تو چشم بشم. «نه اصلا نیست. از این فرار کردنا خسته شدم. این که بازی نیست.» تو دلم روشن میشه و میدونم حق با اونه. «باشه. دیگه فرار نداریم.» «تو یه مشکلی داری، فرار کردی و اومدی پیش من تا باهم حلش کنیم.» سرمو تکون میدم ولی میدونم کلمات رو میخواد. «درسته… اومدم پیشت… دیگه فرا نمیکنم قول میدم.» اروم نوازشم میکنه و شستش گونه ام رو. «دختر خوب.» «پس اینجا میمونی؟» دوباره میپرسم نیاز دارم کلمات رو ازش بشنوم.» «میمونم.» «مطمئنی؟» لبخند میزنه و حالت

صورت جدی که چند لحظه پیش وقتی سوال پرسید روی صورتش بود دیگه نیست. «اره. چونکه تو اینجایی.» « به همین سادگی؟» «همه چیز نباید پیچیده باشه هالی. ما هم نباید پیچیده باشیم.» کریتون دستشو برمیداره ولی نگاهش رو نه. دارم فکر میکنم چی بینمون گذشت. دهن باز میکنم که بگم، ولی کلمات جلومو کامل میگیرن. در عوض، میرم سراغ پلاستیک های روی میز و خالیشون میکنم. سرجام خشکم میزنه وقتی محصولات لاکی چارمز یه نوع برند تجاری، و نوعی صبحانه با غلات شیرین رو میبینم. وقتی به جعبه غلات روشن رنگ نگاه میکنم، زمزمه میکنم، «لاکی چارمز رو خریدی؟»

دانلود رمان کثیف باهم (جلد سوم) از Megan_March pdf بدون سانسور

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان سوفیا ادامه ای از سری کتاب های خون آشام ها در آمریکاست. این رمان جلد چهارم این مجموعه محبوب خارجی است که این مجموعه تا به حال بیشترین طرفدار را در خود داشته است. شمال غربی اقیانوس آرام… خانه ای به سرسبزی جنگل ها، بارش بارانی پایدار، هیزم های نمناک، محلی کاملا مناسب برای خون آشام هاست!

خلاصه رمان سوفیا

“شمال سیاتل، واشنگتن” چیزی سیاه رنگ از درهای جدید و محکم سیاتل سرازیر شد. آنها در حقیقت هنوز هم می گویند که چیزی در سیاتل نبود.این شهر زمانی محل مناسبی برای افرادی بود که از شلوغی و تردد شهری مثل سن فرانسیسکو فرار می کردند. خون آشام های رافائل زمانی در قدیم میان ده هکتار زمین جدا شده از شهر زندگی می کنند ولی بعدها خود را میان جمعیت و مکان شلوغی پیدا کردند. زمان زیادی نگذشته بود که مردم مکان مناسب دیگری روی تپه هایی پیدا کردند که فاصله کمی از سیاتل داشت. آنها زمین های مجاور صدهزار هکتاری را خریداری کرده بودند تا جای منابی برای اقامت پیدا کنند.

هیچ انسانی وجود نداشت که به حکم رافائل اعتماد کند مبادا خون آشام های کمی که توان مقابله با او را داشتند، حاضر به اجرای حکم او بودند. درست بود که آنها فرزندانش بودند و باعث قرار گرفتن او در الویت خاص می شدند ولی رافائل یک تاجر بود. مایل نبود که جان آنها را برای داشتن وقت اضافی، به خطر بیندازد مبادا در مواقع ضروری لیمو از پشت درختان ساختمان اصلی و راه پر پیچ خم بیرون آمد. وی چن ( اسم شخص) رئیس پاتوق سیاتل، همراه با چند نفر دیگر روی بتن بیرون آمده ایستاده و منتظر خوش آمد گویی به او بودند. سین کنار لیمو نشسته بود. برای لحظه ای انگشتان

پایش به پای او برخورد کرد، بلافاصله پاهایش را به عقب کشید و سعی در مخفی کردنشان داشت. از زمانی که آن کابوس ها را میدید، حساسیت زیادی نسبت به امنیتش پیدا کرده بود. او مانند همیشه مسلح بود. تفنگش زیر شاکتش قرار داشت، البته سلاح دومی هم همراهش بود، آن هم در جیب شلواری که به تن داشت. سین هیچ وقت سعی نمیکرد چیزی را از رافائل پنهان کند، مخصوصا همراه داشتن این سلاح هارا. حتی برای اطمینان خاطر از این که چه کسانی در منتظرشان هستند، از آنها جلوی چشم او استفاده کرده بود. زن او، همسر خوبش، حاضر شده بود جانش را برای در امنیت بودن او به خطر بیندازد…

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان اغوا در سئول از هلن هارد

دانلود رمان اغوا در سئول از هلن هارد بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان اغوا در سئول از هلن هارد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان دختری که برای دیدن برادرش از آمریکا به کره سفر می کنه و اونجا در فرودگاه پسری رو در انتظار خودش می بینه که به شدت جذاب و هات هست! روایت دلبستگی و کشش متقابل یک دختر زیبا و کمی خجالتی آمریکایی و یک پسر دورگه جذاب آسیایی!

خلاصه رمان اغوا در سئول

همه چی در هم برهم و نا مرتب بود و اون با دو کیف چرمی ، یک تلوزیون با صفحه نمایش بزرگ و یک تشک آراسته شده مواجه شد . روی میز قهوه ی از جنس چوب ماهگون، چندین مجله تکواندو و مجله تی و اِی جالب کره ای قرار داشت . دی وسایلش رو به اتاق خواب برد . مایک بهش گفته بود که در طی مدتی که اون در حال بازدید و گردش کره هست ، خودش روی تختخواب تاش می خوابه . آلی متوجه یک در دیگه ای شد. _این به کجا ختم میشه ؟ اون اینو پرسید و بعدم خندید.

_اووپس ، متاسفم ، یادم رفته بود با کی دارم صحبت میکنم اون روی تختخواب نا مرتب مایک نشست و خمیازه کشید . _بی خوابی و یک جا نشستن توی مسافرت های طولانی با هواپیما واقعا کشنده و مخرب زندگی هستن  دی دم در و توی درگاه اتاق ایستاده بود ، لبخندی تنبلانه روی صورت خوش قیافه اش نقش بسته بود . _ممنونم واسه سواری که دادی و منو اینجا اوردی ، من… آلی آهی کشید . چرا اون مرد هنوز دم در وایساده بود و پرسه می زد؟ چرا همینجور جلوش معلق و یا آویزون مونده بود ؟

یعنی منتظر انعام بود؟ آلی دستش رو دراز کرد و کیفش رو بیرون اورد . انعام ، آره ، اون دلش می خواست یک دسته اسکناس و یک انعام خوب به این مرد بده . کورمال کورمال به دنبال یک اسکناس چند دلاری می گشت و با صدای بلندی خندید . _حدس میزنم که این پول کارت رو خیلی خوب جبران نکنه، ها؟ من هنوز وقت نکردم که پولم رو با پول اینجا عوض کنم آخه تمام پولهام دلاره، مشکلی که نیس؟ آلی اسکناس ها رو توی کیف پول پر شده اش پیدا کرد. _لعنتی، ای کاش منظور من رو بفهمی و بگیری که چی میگم…

دانلود رمان اغوا در سئول از هلن هارد بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان وسوسه شیرین (جلد دوم) از کورا ریلی

دانلود رمان وسوسه شیرین (جلد دوم) از کورا ریلی pdf بدون سانسور

دانلود رمان وسوسه شیرین (جلد دوم) از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

وقتی همسرت میمیره، یاس و ناراحتی احساساتی هستند که انتظارشونو میکشی، ولی من با تماشای تابوتش که توی قبر قرار می گرفت، تنها چیزی که حس می کردم خشم بود و رنجش. من و گایا هشت سال بود که ازدواج کرده بودیم. و تو روز سالگردمون، مرگ به ازدواجمون پایان داد. پایانی مناسب برای پیوندی که از همون اول نفرین شده بود. شاید این تقدیر بود که امروز گرم ترین روز تابستون محسوب میشد…

خلاصه رمان وسوسه شیرین

نفس عمیقی کشیدم و پلک زدم تا از ریختن اشک هام جلوگیری کنم. تا همین جا هم کلی شانس آورده بودم. ترجیح می دادم چشم هامو روی واقعیت های زندگی مافیایی ببندم ولی می دونستم پشت درهای بسته چه اتفاقاتی میفته. دنیای ما دنیای ظالمی بود. بابا با من خوب تا می کرد اما بارها دیده بودم بقیه ی بچه های خانواده چجوری توسط پدر هاشون آزار می بینند و عموهام چجوری با همسراشون رفتار می کنند. نامزد قبلیم از نظر سنی بهم نزدیک بود، یه پسر آروم و خجالتی که بابا برای محافظت از من انتخابش کرده بود. توی ازدواج با اون میتونستم مواضع خودم رو حفظ کنم ولی در مقابل کاسیو

کار سختی محسوب میشد. نمی خواستم تسلیم احساسات منفی بشم ولی ترس مثلِ یه درد عمیق توی وجودم جا گرفته بود.همونطور که صندل های پاشنه دار آبیمو برمیداشتم به سمت میز آرایشم رفتم. وقتی خودمو توی آینه نگاه کردم چشم هام می درخشیدند. بیشتر از هر زمانی آرایش کردم و به صورتم رنگ دادم ولی احتمالا هنوزم کمتر از چیزی بود که مامان و کاسیو انتظار داشتند. وقتی برای معرفی رسمی به سمت طبقه پایین راه افتادم، تونسته بودم خودمو آروم کنم. چشم هام هنوز از هجوم گریه گرم بودند ولی وقتی پله هارو یکی یکی به سمت بابا،کاسیو و همراهش فارو طی می کردم لبخندم دیگه نمی لرزید.

بابا دستمو گرفت و همونطور که منو به سمت همسر آینده ام هدایت می کرد فشردش. وقتی کاسیو منو دید عکس العمل کنترل شده و مودبش شاهکار بود. چشم هاش آبی تیره بودند، درست مثل اعماق اقیانوس و حالتی رو به چهرش می بخشید که انگار می تونست به آسونیِ دریای بی انتها تو رو ببلعه. وقتی لباسمو از نظر گذروند نارضایتی توی تمام اجزای چهره اش پخش شد. – کاسیو با دخترم جولیا اشنا شو. لحن پدر رنگ هشدار به خودش گرفت و حالت بی تفاوت کاسیو رو سرکوب کرد. – از آشنایی باهات خوشحالم جولیا. وقتی دستمو گرفت تا ببوسه لب هاش به زور حالت لبخند گرفت. به خودم لرزیدم…

دانلود رمان وسوسه شیرین (جلد دوم) از کورا ریلی pdf بدون سانسور

دانلود رمان شوهر (جلد دوم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای

دانلود رمان شوهر (جلد دوم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شوهر (جلد دوم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من بیست و یک سال داشتم که فالگیر آینده مرا خواند: بعنوان تنبیه برای جنایات شما فقط یک زن را دوست خواهید داشت… اما او هرگز شما را دوست نخواهد داشت. من حتی یک کلمه از آن ها را باور نمی‌کردم. تا اینکه تقریباً ۱۰ سال بعد “سوفیارومانو” رو دیدم. دو سال از تنهایی تلخ گذشته. زنی که دوستش دارم حالا زنی هست که ازش متنفرم… من هر شب خودم رو غرق در زنان زیبا میکنم. و به خودم میگم که بخت و اقبال چیزی جز کلاه برداری نیست. ولی بعدش مادرش ازم خواست باهاش ازدواج کنم. من گفتم باشه. حالا اون زن تا ابد مال منه…

خلاصه رمان شوهر

خیلی خارق العاده بود. وقتی به سمت مغازه جواهر فروشی رفتیم من در صندلی کنار راننده بودم. این یک ماشین متفاوت از آخرین چیزی بود که اون داشت، یک
مدل به روز شده با همان پنجره های سیاه. به نظر می رسید که رنگ نقاشی اعماق فضا رو پوشانده. صدای موسیقی از بلندگوها پخش میشد، در سکوت غرق میشد و جایگزین مکالمه ای بود که ما نداشتیم. به بیرون پنجره نگاه کردم و سعی کردم وانمود کنم که جای دیگه ای هستم. اون سعی نکرد حرف کوچیکی بزنه. اون هرگز چیزی برای گفتن نداشت، حتی زمانی که اوضاع بین ما خوب بود و حالا مثل یخ

بود نوعی یخ که می تونست پوست رو سیاه کنه. و به زودی.. اون شوهرم خواهد بود. کنار جدول پارک کرد و ما وارد مغازه شدیم. در پشت سرمون قفل شد، تا بتونیم تمام فضای خصوصی رو که می خواستیم داشته باشیم. صاحب اینجا با هادس دست داد. “تبریک می گم قربان… حالا قسمت سختش شروع میشه… پیدا کردن الماس به زیبایی همسر آینده ات. هادس سرش رو تکان داد. “ممنونم امیلیو.” از میان شیشه به الماس های درخشان نگاه کردم. همشون زیبا بودن من خوش شانس بودم که هر کدوم از اونا رو که می خواستم دستم می کردم.

رفتم به طرف انگشترهای برش پرنسسی. یه چیز ساده پیدا کردم که دوستش داشتم. با یک الماس بزرگ در وسطش و الماس های ریز روی حلقه کنارش، دقیقا همان چیزی بود که من می خواستم. نه خیلی بزرگ، نه خیلی پر زرق و برق. “میتونم امتحانش کنم؟” امیلیو اون رو از ویترین برداشت و روی دست چپ من گذاشت. “کاملا برازنده‌ست.” به دست چپم نگاه کردم و به طرزی که الماس ها نور رو جذب می کردن، رو پسندیدم. رنگین کمان زیبایی چشمام رو روشن کرد چون وضوحش فوق العاده بود. هیچ برچسب قیمتی روش نبود، بنابراین هیچ نمی دونستم…

دانلود رمان شوهر (جلد دوم مجموعه نامزد) از پنلوپه اسکای رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.