دانلود رمان زاده‌ی نیمه شب از kimia.ace

دانلود رمان زاده‌ی نیمه شب از kimia.ace pdf بدون سانسور

دانلود رمان زاده‌ی نیمه شب از kimia.ace با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در اعماق جنگل، موجوداتی هوشمند، فریبنده و زیبارو همه چیز را به هرج و مرج کشیده اند. دوازده سال است که آن ها به دنبال گمشده اشان می گردند و برای یافتنش، دنیای انسان ها را زیر و رو کرده اند. زمانی که آشفتگی به اوج خود می رسد، آوالون آرنورا دایر در آکادمی گارد سلطنتی : “کَلپوینتِ کبیر، پذیرفته می شود… بی آنکه بداند، اینگونه خود را از همیشه به جنگل، موجودات معجزه آسا و راز و رمزهایش، نزدیکتر خواهد یافت.

خلاصه رمان زاده‌ی نیمه شب

همه چیز در بعد از ظهرسه روز بعد امن و آرام به نظر می رسید. گادمند و تعداد دیگری از مربی ها، برای هفته ی اولمان، به ما تمرینات انتخابی دادند و من در کمال شکسته نفسی، اعتراف کردم که مهارت افتضاحی در پرتاب تیر دارم و تصمیم گرفتم که آن روز را به تیر اندازی بگذرانم. به غیر از من، هیچ سال اولی آن دور و بر ها نبود. ۲ تا سال دوم، ۱ سال سوم، ۵ تا سال چهارم و ۱ سال هفتم بودند که مثل کسانی که از بدو تولد برای تیراندازی حرفه ای جادو شده اند، تیر ها را پرتاب می کردند و یکی پس از دیگری، آن ها را به نقطه ی قرمز می زدند.

بگذارید کارنامه ی درخشان من در تیر اندازی را نگاه کنیم. ۴ تا آبی، ۳ تا توی چمن ها، یکی توی پایه ی هدف، ۲ تا توی نارنجی و تنها یکی در بنفش! مجبور بودم با نهایت دقت، تیر را شلیک کنم، از دست دادن حتی یک تیر، باعث می شد به آن جهنم مجسم به اسم آهنگری بروم و مجبور شوم یکی مثل همان را بسازم… حالا هر چقدر هم که می خواهد سخت باشد. همه چیز داشت خوب پیش می رفت، تا زمانی که صدایی شبیه هووووو شنیده شد و تیری که پرتاب کرده بودم، به جای این که اقلا در چمن های جلوی پایم پرتاب شود، داخل درختان کم پشت

جنگل رفت. چاره ای نداشتم باید تیر را هر طور که بود نجاتت می دادم، وگرنه هنگام غروب خورشید که یک ساعت دیگر بود و برای سرشماری تیرهای ما می آمدند، تیری از دست رفته، خودش را نشان می داد. نمی دانم چرا روز اول، نزدیک ترین هدف به جنگل را انتخاب کردم؟ شاید چون احساس راحت تری داشتم…ولی به نظر نمی رسید که این راحتی نسبی، به تمام آن تیرهای پرتاب شده بیارزد. کاش در مدرسه ی نظامی، این همه مدت را بدون تیراندازی، از ترس زمین گلی، نمی گذراندم! آه و افسوس بس بود، باید کاری می کردم… تیر کمان را با پرتاب با دقتی….

دانلود رمان زاده‌ی نیمه شب از kimia.ace pdf بدون سانسور

دانلود رمان پیوند ابدی (جلد دوم  زاده خون) از زاده خون)  محیا_م

دانلود رمان پیوند ابدی (جلد دوم زاده خون) از زاده خون) محیا_م pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان پیوند ابدی (جلد دوم از زاده خون) از محیا_م با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

لیا یه زندگی کاملا معمولی داره. اما ورق وقتی برمیگرده که بعداز فوت پدر ومادرش باید یه تابستونو پیش مادر بزرگش توی یه دهکده ی دور افتاده  بمونه…اما حین اسب سواری توی جنگل یهوخودشو توی یه سرزمین وحشی و عجیب میبینه. از همه مهمتر مرد جنگجو و درنده ای که همه اونو آلفا میدونن ادعا میکنه لیا مال اونه و.. مردی که اندازه ی یه غول درشته و چهره اش خشن ترین چهره ایه که تاحالا دیده …

خلاصه رمان پیوند ابدی

نمیتونستم نگاهم رو از اون چشم های آبی بی نظیر بگیرم. این چشم ها زیباترین چشم هایی بودن که توی زندگیم دیدم. با صدای بلندضربه هایی که به دراتاق میخورد از خواب پریدم و چند ثانیه طول کشید که تونستم اطرافم رو پردازش کنم. توی اتاقم و در حال دیدن یکی دیگه از اون رویاهای عجیب و شگفت انگیز بودم اما هر چقدر که فکر می کردم نمی تونستم چیزی به جزء اون آبی های خوشرنگ به یاد بیارم. با چند ضربه محکم و پشت سرهم دیگه ای به در و صدای بلند لونا که اسمم رو صدا میزد از روی تخت پریدم و باعجله پیراهنم رو

پوشیدم. خدا میدونست باز چی شده. به کائنات قسم که اگه اینبار مثل چند روز گذشته کنارم های های برای هر اتفاق مسخره ای گریه کنه احتمال این وجودداره که سر به بیابان های وایپر بزارم و تازمان زایمانش برنگردم. در اتاق رو به روی چهره حق به جانب و عصبانیش بازکردم و بازهم جای شکرش باقیه که قصد گریه نداره… حداقل اون لحظه که خبری از بغض نبود. _معلوم هست کجایی زیر پاهام گوسفندها دارن میچرن از علف هایی که سبزشده. چشم هام رو توی حدقه چرخوندم چند هفته ی اخیر حس طنز عجیب و غریبی پیدا

کرده و سعی میکنه هر حرفی رو به طنز بیان کنه که معمولا نتایجش افتضاح میشه. _صبح توام بخیر لونا… باز چه اتفاقی افتاده؟ _من کباب میخوام…. خیلی هم زیاد… شاید بتونم چندتا از اون گوسفندهای زیر پام و چندتا گاو کامل رو بخورم. نفسم رو راحت بیرون دادم خوبه انگار خبری از گریه و خواسته های عجیب غریب نیست تا تو بری توی اتاقت و یک چیز گرم بپوشی منم دست و صورتم رو میشورم و .میام بعد میتونیم بریم بیرون و باربیکیو رو راه بندازه خوبه؟ _باشه… پس من زودی میام زیاد. لفتش نده بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم.

دانلود رمان پیوند ابدی (جلد دوم زاده خون) از زاده خون) محیا_م pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان سوفیا ادامه ای از سری کتاب های خون آشام ها در آمریکاست. این رمان جلد چهارم این مجموعه محبوب خارجی است که این مجموعه تا به حال بیشترین طرفدار را در خود داشته است. شمال غربی اقیانوس آرام… خانه ای به سرسبزی جنگل ها، بارش بارانی پایدار، هیزم های نمناک، محلی کاملا مناسب برای خون آشام هاست!

خلاصه رمان سوفیا

“شمال سیاتل، واشنگتن” چیزی سیاه رنگ از درهای جدید و محکم سیاتل سرازیر شد. آنها در حقیقت هنوز هم می گویند که چیزی در سیاتل نبود.این شهر زمانی محل مناسبی برای افرادی بود که از شلوغی و تردد شهری مثل سن فرانسیسکو فرار می کردند. خون آشام های رافائل زمانی در قدیم میان ده هکتار زمین جدا شده از شهر زندگی می کنند ولی بعدها خود را میان جمعیت و مکان شلوغی پیدا کردند. زمان زیادی نگذشته بود که مردم مکان مناسب دیگری روی تپه هایی پیدا کردند که فاصله کمی از سیاتل داشت. آنها زمین های مجاور صدهزار هکتاری را خریداری کرده بودند تا جای منابی برای اقامت پیدا کنند.

هیچ انسانی وجود نداشت که به حکم رافائل اعتماد کند مبادا خون آشام های کمی که توان مقابله با او را داشتند، حاضر به اجرای حکم او بودند. درست بود که آنها فرزندانش بودند و باعث قرار گرفتن او در الویت خاص می شدند ولی رافائل یک تاجر بود. مایل نبود که جان آنها را برای داشتن وقت اضافی، به خطر بیندازد مبادا در مواقع ضروری لیمو از پشت درختان ساختمان اصلی و راه پر پیچ خم بیرون آمد. وی چن ( اسم شخص) رئیس پاتوق سیاتل، همراه با چند نفر دیگر روی بتن بیرون آمده ایستاده و منتظر خوش آمد گویی به او بودند. سین کنار لیمو نشسته بود. برای لحظه ای انگشتان

پایش به پای او برخورد کرد، بلافاصله پاهایش را به عقب کشید و سعی در مخفی کردنشان داشت. از زمانی که آن کابوس ها را میدید، حساسیت زیادی نسبت به امنیتش پیدا کرده بود. او مانند همیشه مسلح بود. تفنگش زیر شاکتش قرار داشت، البته سلاح دومی هم همراهش بود، آن هم در جیب شلواری که به تن داشت. سین هیچ وقت سعی نمیکرد چیزی را از رافائل پنهان کند، مخصوصا همراه داشتن این سلاح هارا. حتی برای اطمینان خاطر از این که چه کسانی در منتظرشان هستند، از آنها جلوی چشم او استفاده کرده بود. زن او، همسر خوبش، حاضر شده بود جانش را برای در امنیت بودن او به خطر بیندازد…

دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان جن عزیز من از شاذه

دانلود رمان جن عزیز من از شاذه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان جن عزیز من از شاذه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

خانواده نازگل بعد از سه بار نامزدی نافرجام او تصمیم میگیرند از آن شهر بروند تا اینکه پیرزن همسایه آنها که نازگل همیشه برای درددل پیش او میرود به میمیرد و خانه ای ویلایی را برای او ارث می گذارد. تمام همسایه ها میگویند آن خانه جن دارد ولی نازگل که اعتقادی به این حرفا ندارد به آن خانه میرود. در بدو ورود به خانه جوان زیبای سفید پوشی را میبیند که…

خلاصه رمان جن عزیز من

نازگل مدتی پست در ایستاد. بعد تصمیم گرفت پیشاپیش فکرش را نکند، و به خانه برگشت. صبح روز دوشنبه با مدارک لازم به دفتر وکیل رفت. وکیل با شهادت دو کار آموزی که در دفترش بودند سند را به نام نازگل کرد. هفتصد و پنجاه هزار تومان پول نقد، به همراه سند و کلید خانه را به او داد، نازگل بعد از حدود هزار تا امضا مثل خواب زده ها دفتر را ترک کرد. بیرون یکی از کارآموزها که بدرقه اش می کرد گفت: «من دیروز سری به اون خونه زدم، هم برای اینکه از سند مطمئن شم،

هم برای اینکه براتون کروکی بکشم. نمی خوام بترسونمتون ولی میگن اون خونه جن زده است. خود دانید ولی از من گفتن بود. آخه خودم هم درو که باز کردم صداهای عجیبی شنیدم، همسایه ها میگن شما از تو خونه صدای گیتار میاد.» نازگل خندید، در دل گفت: «مردم کی می خوان دست از خرافات بردارن؟» بیشتر راه را با مترو رفت، یک مقدار هم با تاکسی، و بالاخره کوچه پس کوچه ها را پیاده رفت. در خیالش خانه ای متروکه با دری کوچک و قدیمی می دید.

که باغچه اش خشک شده و کف آن را علف های هرز پوشانده است. صدای هوهوی باد لای شاخه های درخت ها و علف های خشک، یا وقتی در و پنجره های شکسته را به هم میکوبد حتما ترسناک است! خنده اش گرفت. بیخود نیست مردم خیال می کنند خونه جن دارد. فکر کرد اگر خانه قابل سکونت باشد با چند تا از بچه های خوابگاه تا آخر دوره دانشجویی در آن ساکن شوند. کوچه ها آرام و پر از درخت بود. هوا حتی توی سایه هم گرم بود، انتهای کوچه بن بست منزل خانم مظفر بود…

دانلود رمان جن عزیز من از شاذه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان طلوعی پس  فراموشی (جلد سوم) از فراموشی (جلد سوم)  الهه یخی

دانلود رمان طلوعی پس فراموشی (جلد سوم) از فراموشی (جلد سوم) الهه یخی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان طلوعی پس از فراموشی (جلد سوم) از الهه یخی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همه بعد از ناپدیدشدن تیارانا ناامید و سرافکنده‌ شدن این درحالیه‌که اتحاد بینشون از بین رفته و از هم دور افتادن ولی یه جایی دور از دسترس مردم و جادوگر، تیارانا داره زندگی می‌کنه. اما چرا بر نمی‌گرده تا به دوستاش کمک کنه؟

خلاصه رمان طلوعی پس از فراموشی

هلن دستم رو روی سرم گذاشتم و درحالی که با نگرانی آشکاری طول و عرض اتاقک چوبی رو طی می کردم، به اتفاقات بد و سرنوشت سازی که چند روز قبل رخ داد اندیشیدم. روز نحسی که وقتی اومد، فکرش رو هم نمی کردیم اینگونه سرنوشت ما رو تغییر بده و آینده ی ما رو تو هاله ای از ابهام فرو ببره. درست وقتی که همه ی ما به وجود تیارانا نیاز داشتیم توسط فرمانده کارلوس به دره افتاد و دیگه خبری ازش نشد.

هنوز هم صدای فریادهای رایان که تو اون لحظه خون جلوی چشم هاش رو گرفته بود و مقابل چشم های همه ی ما فرمانده رو از بین برد، فراموش نمی کنم. چند روزی از اون اتفاق گذشته و من همچنان تو بهت کاری که جادوگر به کارلوس فرمان داده بود به سر می بردم. اون تیارانا رو زنده می خواست، چون به قدرتش نیاز داشت ولی وقتی که فرمانده تیارانا رو به دره هُل داد تمام معادلات ما به هم ریخت. *** فلش بک با فریاد بلند رایان،همگی دست از مبارزه برداشتیم و از حرکت ایستادیم.

گیج بودم و نمیفهمیدم چی باعث عربده های گوش خراش رایان شده. – نه! تیارانا! به سمت دره دوید و لبه ی دره زانو زد. درحالی که با چشمهای گردشده هش به دره ی مه آلود که چیزی توش مشخص نبود خیره شده بود مدام تیارانا رو صدا میزد. مات و مبهوت میخ زمین شده بودم و با نگاهم دنبال نشونه ای هرچند کوچک از تیارانا می گشتم اما هرچی بیشتر می گشتم، کمتر اثری از تیارانا پیدا می کردم. نگاهی به بقیه انداختم. همه مثل من مات و مبهوت ایستاده بودند و به عربده های گوشخراش رایان گوش می دادن…

دانلود رمان طلوعی پس فراموشی (جلد سوم) از فراموشی (جلد سوم) الهه یخی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان محله ممنوعه (جلد اول) از blod

دانلود رمان محله ممنوعه (جلد اول) از blod بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان محله ممنوعه (جلد اول) از blod  با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان در مورد پسری به اسم حسامه. این آقا یه روز با رفیقش سیاوش میره یه مهمونی. اونجا دختری رو میبینه و ناخواسته دل میبنده. بدون این که بدونه اون دختر چیه و کیه. بعد از اون مهمونی اتفاق هایی برای حسام میوفته که خیلی هم خوشایند نیستن و حسام بارها و بارها راهی بیمارستان میشه. با حقیقت هایی رو به رو میشه که براش غیر قابل باورن اما راحت اونا رو میپذیره. حقیقت هایی که باعث میشه حسام بفهمه نصف بیشتر وجودش انسان نیست. با کمک دوستاش میخواد بفهمه که چیه. در این بین سحر و دوستانش هم به کمک حسام میان.

خلاصه رمان محله ممنوعه

هیچ نوری وجود نداشت. راهرو تاریک تاریک بود… تنها صدایی که شنیده می شد، صدای قدمای من بود پاهام سست بودن و می لرزیدن اما من مصرانه به راهم ادامه می دادم جلو چشممو نمی دیدم… نمی دونم چطوری اما برای حرکت تو اون راهروی تاریک مشکلی نداشتم و مطمئن بودم به دیواری نمی خورم… دستام می سوخت و مایع غلیظی که از دستم رو زمین می ریخت رو حس می کردم… حتى شکل زخم دستم رو می تونستم تصور کنم.. با اره برقی بریده و تقریبا دستم به دو نیم شده بود و فقط با یه تیکه گوشت کوچیک بهم وصل شده بودن… حتی استخون هام هم از بین رفته بود اما

اون لحظه اینا اصلا برام مهم نبود… اینکه هر لحظه امکان داشت دستم کنده بشه و رو زمین بیوفته، برام اهمیتی نداشت و حتی سعی نمی کردم دست دیگه مو برای نگه داشتنش جلو بیارم… برای من فقط رسیدن به ته این راهرو مهم بود هر چقدر جلوتر می رفتم، راهرو طولانی تر و تاریکی، بیشتر و تیره تر می شد… قلبم تند تند می کوبید و من قشنگ ضربانشو حس می کردم… با هر ضربان، نفس نفسم بیشتر می شد… سر گیجه داشتم و کل هیکلم نبض می زد… می دونستم تنها کسی که می تونه کمکم کنه، انتهای راهرو ایستاده و من به امید رسیدن به اون به پاهای سست و لرزانم دستور حرکت می دادم.

صدای خرخر نفسای کس دیگه ای رو که شنیدم، با تردید ایستادم… گرمای نفس های کسی رو کنار گوشم حس می کردم. تو اون تاریکی هیچی نمی دیدم اما می دونستم اگه به سمتش برگردم، می تونم ببینمش. می دونستم همون کسیه که این بلا رو سرم اورده… اگه همین طوری می ایستادم، معلوم نبود دیگه چه بلایی سرم میاورد… تو یه تصمیم آنی چشمامو از ترس بستم و با بیشترین سرعتی که پاهای خسته ام بهم اجازه می داد، دویدم…. اونم پشت سرم دوید… صدای قدم هاشو می شنیدم…. خرخر نفس هاشو می شنیدم…. گرمای نفس هاشو حس می کردم…. قلبم تندتر از قبل می تپید…

دانلود رمان محله ممنوعه (جلد اول) از blod بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پسران بد (جلد اول) از sober

دانلود رمان پسران بد (جلد اول) از sober pdf بدون سانسور

دانلود رمان پسران بد (جلد اول) از sober با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سه تا دوست که شدیدا دنبال احضار ارواح هستن اما اشتباها موجودات دیگه ای رو به سمت خودشون فرا می خونن. این وسط به دلایلی که توی داستان گفته میشه این موجودات فقط به داروین پیله می کنن، جوری که هر جا میره یه داستان واسش پیش میاد. بعد یه مدت معلوم میشه یکی از همکلاسی های جدید این سه نفر با مشکلی که برای داروین پیش اومده در ارتباطه و…

خلاصه رمان پسران بد

جلوی تلویزیون نشسته بودم داشتم کلیپ می دیدم. یکی از سرگرمی های مهم ام همین خیلی ازش لذت می برم. – این لیدی گاگا دماغ شو عمل کرده اینه، حالا ببین قبل عمل چی بوده! شیرین تو چرا انقدر به بقیه گیر میدی؟! فکر می کنی خودت خیلی خوشگلی؟ – به هر حال از لیدی گاگا خوشگل ترم مطمئن باش… بعدم کی با تو حرف زد؟ من دارم با خودم حرف می زنم. شیرین  پس لطفا با خودت آروم حرف بزن، – اگه ناراحتی اینجا نشین چون من عادت دارم موقع تلویزیون دیدن با خودم حرف بزنم. شیرین اصلا حرف بزن، به درک!

شیرین با فاصله دورتر از من نشسته بود. پاهاش رو انداخته بود روی میز و آدامس می جوید واقعا از این حرکاتش متنفرم این هیچ وقت شوهر گیرش نمیاد! مامان شیرین رو صدا کرد و اونم سریع رفت منم همچنان به تماشای تلویزیون ادامه دادم کانال ها رو عوض می کردم، ببینم کدوم یکی کشتی کج داره اما به نتیجه ای نرسیدم خونشون در میاد بعد از ظهرها کشتی کج بذارن… چند ثانیه بعد مامان، در حالی که برای بیرون رفتن آماده شده بود وارد پذیرایی شد. مامان -داروین ، من و دخترا با عموت داریم می ریم

سر خاک زود برمی گردیم تا اون موقع از خونه بیرون نرو باشه، -چشم مامان. اینا هر هفته می رفتن سر خاک اما من علاقه ای نداشتم. یه لحظه به ذهنم خطور کرد که برای آشنا شدن با محیط قبرستون فرصت خوبیه همین الان برم و با فضا آشنا بشم. سریع از جام بلند شدم و خودمو یا ساسان رسوندم و گفتم: ایرج رو بی خیال شید، من خودم می برمتون. شیرین: نه مامان! این با اون رانندگی افتضاحش همه مون رو به کشتن میده. -به هر حال، چه شما با من بیاین و چه نیاین، من میرم دیگه خود دانی…

دانلود رمان پسران بد (جلد اول) از sober pdf بدون سانسور

دانلود رمان افسون زمان از سما اسفندی

دانلود رمان افسون زمان از سما اسفندی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان افسون زمان از سما اسفندی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آریانا دختر امروزی که از طرف دانشگاه به دیدن یک مجموعه تاریخی میره و اونجا با لمس گردنبندی عتیقه به گذشته و ۲۵۰۰ سال قبل سفر میکنه، و با مفهموم عشق، انتقام دشمن و دسیسه رو‌به رو میشه زمانی که می‌خواد به آرامش برسه و با آتانس زندگیش رو شروع، درس زمانی که بیخیال زندگی حالش شده به زمان خودش برمیگرده و…

خلاصه رمان افسون زمان

اریانا سرم بد جوری درد می کرد. جدا از اون سرما و سوز هوا کلافه ام کرده بود. داشتم قندیل می بستم. لعنتی تشک تختم چرا انقدر سفته؟ انگار به جای آبر توشو با سنگ پر کرده بود. دستمو بالا بردم و اطرافم کشیدم اما پتومو پیدا نکردم. صدایی به گوشم رسید، صدای خش خش برگ بود؟ این باد سرد هم لرز بدی به تنم انداخته بود، آخه کی پنجره رو باز کرده؟ نفس عمیقی کشیدم که بینیم پر شد از بوی خاک و گل، صد بار گفتم یک اتاق دیگه بهم ب بدین اخه کی پنجره رو ، رو به باغچه میزاره؟ صدایی به گوشم رسید،

انگار کسی بلند فریاد میزد _آریانا. باز مامان برای بیدار کردنم دست به روش غیراخلاقی زده و تلویزیونو با صدای بلند داره نگاه می کنه، لعنت به این شانسم… من به درک اخه مادر من، همسایه ها ازمون شکایت می کنن، خوبه میدونه با این روش بیدار کردنم باعث سرد دردم میشه. از روی اجبار آروم آروم چشمام و باز کردم، اولین چیزی که دیدم شاخه های خشکیده درختی بود. درخت؟ فکر کنم هنوز خوابم…! خواستم دستمو بلند کنم یه نیشگون از پهلوم بگیرم، ولی انگاری به دستم وزنه وصل بود. دردم گرفت !! ..درد؟

یعنی خواب نیستم؟ مگه آدم توی خواب دردش میگیره؟ _آریانا! هنوز آریانا خانم و پیدا نکرده که این! سعی کردم بدون توجه به صدای فریادهای که می اومد، بلند شدم بدنم کرخت بود و سنگین، سرگیجه و حالت تهوع شدیدی داشتم. -من کجام؟ اطرافم نگاهی انداختم… تا چشم کار می کرد درخت بود. جنگل؟! من چه جوری سر از اینجا در آوردم؟ نکنه دزدیدن منو؟ اگه دزدین پس چرا تو این جنگل انداختنم و رفتن؟ آخرین بار یادمه خونه بودم…. اخمی کردم و دستمو مشت کردم، آروم به سرم ضربه زدم و زمزمه کردم…

دانلود رمان افسون زمان از سما اسفندی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم  مجموعه دو جلدی گرگ زاده  الن از مجموعه دو جلدی گرگ زاده  الن دادخواه

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن از مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن دادخواه pdf بدون سانسور

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم از مجموعه دو جلدی گرگ زاده از الناز دادخواه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست، پر از رمز و راز پر از تنهایی، گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح می دهد، در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ، گرگ ها متفاوتند، متفاوت تر از همه، نه مثل سگ اسباب دست انسانند، و نه مثل شیر رام می شوند، گرگ، گرگ است، ذاتش عوض نمیشود، عاشق هم که شود، بره نمی شود، با وجود تنهایی، تن به قلاده نمی دهد…

خلاصه رمان نفرین خاموش

تاریکی بسان خیمه ای بر جنگل سایه انداخته بود. سکوت محضی جنگل رو فراگرفته بود… نه صدای حیوانات نه تپش قلبی و نه حتی صدای باد. انگار این نقطه از جنگل جدای کل دنیا بود. پر از رازو رمز ٫ خوفناک و هراس انگیز. می تونست از جایی در همون نزدیکی چیزی تاریک و شوم را به وضوح حس کنه. دستشو ناخوداگاه به سمت کتفش برد. می تونست گزگز زخمی که این مدت توی تک تک لحظات مثل باری سنگین روی دوشش سنگینی میداد رو احساس کنه. حسش می کرد. می دونست به هدف نزدیک شده.

اون یه جایی همین اطراف بود. پشت این پرده تاریک. منتظر بود. میدونست این روز بلاخره فرامیرسه. روز مقابله با چیزی که تمام عمر خودشو اطرافیانشو تحت تاثیر قرار داده بود. امشب شب سرنوشت بود. امشب با بانی این نفرین مواجه می شد. امشب تقاص می گرفت. تقاص تمام زجرهایی که کشیده تقاص تمام جون هایی که از عزیزانش گرفته شده. امشب شب تسویه حساب بود. _ دنبال من میگردی؟ صدایی رسا و محکم از پشت سر باعث شد به عقب برگرده.  دست هاش مشت شد و دندوناشو روی هم سابید.

صدا با لحنی تمسخر امیز گفت. _منتظرت بودم. تیک تاک، تیک تاک، تیک تاک… صدای عقربه های ساعت مثل پتکی بود که بر روی اعصابم زده می شدن. چشم هام خیره به سقف چوبی اتاق بود. حتی نمیدونستم چند ساعته که توی این حالت هستم. هیچی نمیدونستم. اینکه امروز چندمه. این که بیرون چه خبره؟ فقط میدونستم زندگی مثل یه ساعت از کار افتاده برام ازحرکت ایستاده و روزها و شب هام مثل هم شده. دو هفته از برگشتمون می گذشت…

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن از مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن دادخواه pdf بدون سانسور

دانلود رمان نفرین فراعنه  الن از الن دادخواه

دانلود رمان نفرین فراعنه الن از الن دادخواه pdf بدون سانسور

دانلود رمان نفرین فراعنه از الناز دادخواه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

الیزا باستان شناس برلین به همراه تیمی از کاوشگران معروف برای پیدا کردن مقبره ملکه نفرینی به قاهره اعزام میشن. بعد از پیدا کردن مقبره الیزا با دست زدن به انگشتری عتیقه با روح یکی از فراعنه ارتباط برقرار میکنه و در زمان به عقب کشیده میشه و به دوران فراعنه مصر باستان میره. در این بین الیزا به دنبال راهیه که به دنیا و زمان خودش برگرده اما با حضور امون فرعونی که با روحش ارتباط ملاقات کرده پای عشقی ناخواسته به میون باز میشه و…

خلاصه رمان نفرین فراعنه

نزدیک غروب بود که متوجه ویبره گوشیم از جیب لباسم شدم. شماره خونه روی گوشی خودنمایی می کرد. دستی به گردن خسته و دردناکم مالیدم و چند بار این طرف اون طرفش کردم که با چندتا صدای ترق توروق استخونام کمی از خستگیش رفع بشه. «سلام مامان.» «سلام. چندبار زنگ زدم جواب ندادی نگرانت شدم.» لبخند زدم. همیشه نگران می شد با اینکه میدونست وقتی سر کارم نمیتونم تلفن جواب بدم. « سرم شلوغ بود. » «شام میای خونه؟ » چشم به ساعت دوختم، از طرفی ترجیح می دادم تو ساختمون بمونم و وقتی پرفسور میره بتونم یه نگاه دقیق تر به استوانه بندازم از یه

طرف دیگه کم پیش میومد که مامان اینجوری ازم سوال کنه شام میرم خونه یا نه. از وقتی پدر مرده بود دلخوشی مامان به من و خواهر کوچک ترم بود. اهی کشیدم و گفتم: «خودمو می رسونم. السا کجاست؟ » « نیومده خونه. نمیدونم این روزا کجا میره. همش بیرونه. » «مامان السا که دیگه بچه نیست ۲۲ سالشه! میتونه از پس خودش بر بیاد» «میدونم ولی وقتی شماها نیستین خونه خالی تر از قبله. » «کارم که تموم بشه زود میام خونه. واسم یه شام خوب اماده کن باشه؟» « باشه » گوشی رو قطع کرد. حس می کردم یه مدتی شکننده تر و زود رنج تر شده. قبلا اینقدر نگران ما نمیشد به

کاراش می رسید و وقتشو با دورهمی های دوستانه اش صرف می کرد اما چند ماهی می شد که حس می کردم رنگ پریده تر از قبله، رفت و امدش با دوستاش و دورهمی هارو نصف کرده و مدت بیشتری رو تو خونه صرف می کرد. بارها وقتی از جلوی اتاقش رد می شدم دیدم که بالای سر البوم عکس بچگی هامون نشسته به عکس های بچگیمون یا عکس های بابا نگاه میکنه. اگه می گفتم به حد جنون پدر رو دوست داشت اغراق نبود. زندگیشون با عشق در یک نگاه شروع شده بود و عاشق ترین زوجی بودن که به عمرم دیده بودم. یادم نمیاد هیچوقت دعوا کردنشون رو دیده باشم. نگاه پدر همیشه با عشق همراه بود…

دانلود رمان نفرین فراعنه الن از الن دادخواه pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.