دانلود رمان خاندان سلطنتی رذل (جلد سوم) مجموعه وحشی از مگان مارچ با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درمورد تمپرنس، زنی است که در کلابی با غریبه ای آشنا می شود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است، وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد. قبل از اینکه بفهمم چی گفت، بهم نزدیکتر شد. نه فقط حرفاش… اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره….
خلاصه رمان خاندان سلطنتی رذل
حتی با اینکه دنیام زیر و رو شد، دنیا درحال گذره. حتی اگه در غصه هم غرق بشم، بازم دنیا ساعت ها و روزها رو رد میکنه. اگه تو بازش نکنی، من میکنم. اون پاکت رو از روی میز فلزی برداشت و بازش کرد. اولین قانون شکنی این هفتم نیس. هریت زیرلب چند دقیقه با خودش زمزمه کرد و من عمدا به حرفاش گوش ندادم. برام مهم نیس چی میگه. دیگه چیزی برام مهم نیس. اینطوری بهتره. اما بعدش چیزی گفت که نتونستم نادیده بگیرم. «ساختمون و تمام محتویاتش منحصرا به شخص تمپرنس رنسوم داده می شود» نگاهمو از چراغ ها گرفتم و به کاغذی که در دستان هریت بود دوختم. چی؟
هریت اونو به سمتم گرفت و من برش داشتم. در ابتدا، کلمات کاغذ محو بودن و دستمو به سمت چشمام بردم تا دیدم رو پاک کنم. انگشتام تر شدن. گریه نمیکنم. در هنر دروغ گفتن به خودم ماهر شدم. فک کنم این موضوع خوب باشه، باتوجه به اینکه چند ماهه در دروغ غرقم، حتی با اینکه نمی دونستم همش دروغ بود. پلک زدم و روی کلمات کاغذ تمرکز کردم. صدایی درونم فریاد میزد “نه” اما اون صدا رو خفه کردم. این نامه شامل حقیقت دیگه ایه. حقیقتی که باور نمی کردم واقعی باشه. چون احمقم. کین دیگه برنمی گرده. هرچیزی که درونم باقی مونده بود، ذره ذره امیدی که می گفت درمورد همه چی
اشتباه میکنم، ازبین رفت. وقتی که روی صندلی نشستم و اشک از گونه هام پایین اومد کاغذ رو مچاله کردم. به مدت چندساعت، به حروف خیره بودم. با اینکه آروم شده بودم، ولی هنوز داغون بودم. تا اینکه چندبار پلک زدم و تونستم بصورت واضح ببینم. کین انبار رو برام باقی گذاشت. چطور جرات کرد؟ برای اولین بار از زمانی که چشامو روی این حقیقت که راف مرده باز کردم، چیزی بیش از پوچی حس کردم. خشم. درونم خشمی وجود داره و آماده فورانه. چطور جرات کرد؟ از روی نیمکت فلزی بلند شدم و بین اتاق نشیمن فسقلیم و فضایی که بعنوان آشپزخونه در آپارتمانم قرار داره قدم زدم…
دانلود رمان جنون عشق از Marzyeh.gh با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پریناز عاشق آزاد مغروری می شه که عاشق شدن بلد نیست، قدم به قدم بهش نزدیک می شه و بالاخره وقتی دل پسر سرد داستان رو نرم می کنه، قرار می شه آزاد برای اطلاع به خانوادش از ایران بره اما با برنگشتن آزاد، پریناز وارد داستانی پر از رمز و راز و گره با دانیال، سرهنگی متعصب و خشک میشه…
خلاصه رمان جنون عشق
(آزاد) از حموم که بیرون میام و پا به اتاق میذارم پری رو مشغول دید زدن کشوی کمدم میبینم. _دختر خوب نمیدونی فضولی کاره خوبی نیست؟ هین بلندی میگه و دستش و روی قلبش میذاره. _من…من. _تو چی؟ _معذرت میخوام. سرشو که پایین میندازه دلم ضعف میره برای یه گاز محکم از لپش. جلو میرم چونه شو میگیرم و سرش و بلند میکنم… _من چیز پنهونی ندارم هرجا دلت میخواد بگرد خوشگله… واقعا؟ _اره. _یعنی هر چیم بپرسم جواب میدی؟ _اره خوشگلم بپرس هرچی میخوای. _خانواده ات کجان؟ _پدرم ده سال بیشتره فوت کرده مادرمم خارج از کشور زندگی میکنه… _تو چرا باهاش
زندگی نمیکنی؟ _من شش ماه اینجام شش ماه اونجا فضول خانم. _اهان. بعد دیگه! راستی شغله تو چی هست؟ _من توی کار وارداتم… هرچیزی که توی کار ساختمون سازی فکرش و بکنی از کشورای دیگه وارد میکنم… البته شغل پدرمم این بود منم ادامه اش دادم… _چه خوب. پس بگو چطور اینقدر وضعت خوبه… همینطور که دارم جلوی اینه با موهام ور میرم باخنده از آینه بهش نگاه میکنم ومیگم: مگه وضع شما بده خوشگلم؟ _بد که نه ولی خب وضع تو خیلی بهتره. بابای من یه شرکت کوچیک پخش برنج داره… _من هرچی دارم ماله توام هست پری… قراره ماله من بشی پس همه چیز من ماله توعه…
_این الان خواستگاریه دیگه؟ بلند به پررویی شیرینه دختر چشم وحشیه پشت سرم میخندم و به طرفش برمیگردم. _دوس داری باشه؟ جواب که نمیده با یه قدم بلند نزدیکش میشم بازوشو نوازش میکنم که سرش و بلند میکنه بهم خیره میشه _حرف بزن، دوست داری باشه؟ _من، من دوست دارم آزاد. _منم دوست دارم. اما برای تصمیم به ازدواج کمی زوده… ولی شک نکن برای ازدواج کسی جز تورو انتخاب نمیکنم. من فقط نمیدونم کی برای ازدواج و تشکیل خانواده و قبول مسئولیت و تعهد امادگی دارم. میفهمی که چی میگم؟؟ اروم که میفهممی میگه بوسه روی پیشونیش میکارم و میگم…
دانلود تباهی فساد جلد اول از مجموعه شب شیاطین از پنلوپه داگلاس با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در نظر همه جردن و ترور از بچگی برای هم بودن و خانواده ها انتظار ازدواج اونها رو می کشن اما خبر ندارن که جردن دلباخته پسر بد خانواده یعنی مایکله…
خلاصه رمان تباهی فساد
ریکا: شنیده ام که خواب ها از خواسته های قلبی سرچشمه می گیرند. هرچند درمورد کابوس هایم دچار وسواس فکری شده ام. اسمش مایکل کریس است. برادر بزرگتر دوست پسرم درست مثل فیلم ترسناکی است که از لای انگشتان دستتان نگاه می کنید. او خوش تیپ، قوی و کاملا ترسناک است. ستاره تیم بسکتبال کالج و بیشتر از من نگران گرد و غبار روی کفشش است. ولی من متوجه او شدم. دیدمش، صدایش را شنیدم. کارهایی که کرده و برای سال ها مخفی کرده. ناخن هایم را گاز می گیرم و نمی توانم نگاهم را برگردانم.
حالا که از دبیرستان فارغ التحصیل شده ام و به کالج رفته ام باز هم نمی توانم دست از تماشا کردن مایکل بردارم. او بد است و مایل نیستم آشغالی که دیده ام در فکر و ذهنم باقی بماند چون بالاخره او هم متوجه من شد. مایکل: اسمش اریکا فین است ولی همه او را ریکا صدا می زنند. دوست دختر برادرم همیشه دوروبر خانه ما می پلکید و مدام سر میز شاممان بود. وقتی وارد اتاق می شدم سرش را پایین می انداخت و وقتی نزدیکش می رفتم خشکش می زد. همیشه می توانم ترس را در چشمانش ببینم.
با اینکه او را تصاحب نکرده ام ولی می دانم که فکر و ذکرش پیش من است. این تمام چیزی است که می خواهم. وقتی برادرم خانه را برای ملحق شدن به ارتش ترک کرد ریکا را در کالج پیدا کردم. در شهرم تنها فرصت بی نظیری دستم آمد چون سه سال پیش او باعث شد چند نفر از دوستان دبیرستان من به زندان بیفتند و الان آزاد شده اند. ما صبر کردیم. صبور بوده ایم و اکنون تک تک کابوس های او به واقعیت تبدیل خواهد شد….