دانلود رمان هم دوست هم دشمن از هلیا عسگری

دانلود رمان هم دوست هم دشمن از هلیا عسگری pdf بدون سانسور

دانلود رمان هم دوست هم دشمن از هلیا عسگری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ساغر، دختری قوی و تنها، بی‌اختیار وسط ماجرای ترور مردی وابسته به‌ نظام قرار می‌گیره. با رسوندن مرد به بیمارستان، وارد بازیِ پیچیده‌ای می‌شه! بازی‌ای که یک سمتش، پسر اون مرد قرار داره که به همین راحتی ساغر رو بی‌گناه نمی‌دونه…

خلاصه رمان هم دوست هم دشمن

اشتیاق عجیبی احساس کرد که همه چیز را همینجا رها کند و خود به خود به همانجایی برود که از آن آمده بود، و برود به جایی، هرچه دورتر بهتر، جایی دور افتاده و فورا برود، بی خداحافظی با کسی. خیره به شهر آلوده و خاکستری، شهر یخزده و سرد، شهر رمزآلود و عجیب، فکر می کردم به متن کتاب ابله داستایوفسکی. رفتن رو می خواستم با تمام وجود می خواستم اشتیاق داشتم اشتیاقی عجیب برای شروعی دوباره. جا زیاد بود برای رفتن، اما جایی نبود برای موندن. من جایی برای موندن نداشتم.

نه جایی، نه بهانه ای. دلم می خواست بخوابم. خواب تنها چیزی در این دنیا بود که تکراری نمی شد. دلم می خواست ساعتها، روزها، هفته ها و ماهها بخوابم. شاید خوابی عمیق و بدون بیداری. به خودکشی فکر می کردم؟ نه. اما از مرگ بدم هم نمی اومد. غمگین و افسرده نبودم. من بیشتر از غمگین بودن خسته بودم. سرما، تمام استخوانهای تنم رو خشک کرده بود. مهم بود؟ نبود. اونقدر درد رخنه کرده بود توی وجودم که سرما دربرابرش هیچ بود. نگاه از آسمون پرستاره گرفتم و به نورهای کوچک مقابلم چشم دوختم.

کیلومترها تپه های اطراف تهران رو بالا اومده بودم تا دور شم از این شهر. اما انگار تمام این شهر، تمام ساختمانها، تمام این آدمها، تمام این نورها درونم بود. نمی تونستم فرار کنم. هرجا رفته بودم، دوباره این شهر لعنتی، دوباره این تهران لعنتی من رو کشیده بود سمت خودش. زانوهای خشک شده ام رو خم کردم و نشستم روی تخته سنگ سرد همیشگی. چراغها دونه دونه کم می شد. آدمهای این شهر یکی یکی به خواب می رفتند و من اما نه انگار که تازه از خواب بیدار شده بودم…

دانلود رمان هم دوست هم دشمن از هلیا عسگری pdf بدون سانسور

دانلود رمان تیغ بی قرار از نون_قاف

دانلود رمان تیغ بی قرار از نون_قاف رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تیغ بی قرار از نون_قاف با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره دختری که همه زندگی خود را از دست داد جایگاهش را زندگی اش را عشق و خانواده اش را فقط به خاطر یک اشتباه از او گرفتن و دختر تنهای ما رو از زندگی روندن، زندگی با دختر قصه مون خوب تا نکرد اما اون الان برگشته، قوی تر از همیشه برگشته تا عشقش و همه از دست رفته هاش رو دوباره برگردونه، دختره یه ماه از عروسیش گذشته ولی میفهمه سه ماهه حامله اس، حالا باید جوابه مادر و پدره مذهبیشو چجوری بده وای وای…

خلاصه رمان تیغ بی قرار

ساعت ١٠ شب جمعه، استرس بهش حمله ور شد. سعی کرد با نگاه کردن به خونه ای که گلی حسابی تمیز و مرتبش کرده بود خودش رو اروم کنه. نظم همیشه بهش ارامش می داد. قهوه اش رو مزه کرد ولی تلخی دوست داشتنیش الانبراش لذت بخش نبود . قهوه رو کنار گذاشت و به سمت اتاق کار رفت. پشت میز نشست و به طرح نصفه و نیمه ای که کشیده بود نگاه کرد. به خطوطی که در هم تنیده شده بودند. از این خطوط چی می خواست در بیاره؟ با این طرح خودش رو به چالش کشید.

یه چیز ناب می خوام. دست به سمت رنگ ها برد. دامنی با طرح برگ های افرا، که انگار همین الان از درخت های کانادا برداشتنش و روی دامن کار گذاشتنش، کشید. چند برگ هم ریخته روی زمین، دور دامن کشید. دنباله ی دامن رو به درخت افرا وصل کرد. یقه ی لباس رو باز کشید. اجازه داد سرمای هوا به تن دختر بپیچه. موهای دختر رو مواج و بلند کشید و وصلش کرد به شاخ و برگ درخت. دختری در اغوش درخت که از هم سوا نبودند. اسم طرح رو افرا گذاشت و با لذت به کارش نگاه کرد.

به خودش امید داد : من می تونم، من مستعدم. من یه زمان هلنا افشار بزرگ بودم. هنوزم می تونم باشم.به ساعت نگار کرد. ١١:١١ .دوست داشت فانتزی وار، مثل دختر های نوجوون فکر کنه که تو این ساعت رند، کسی داره بهش فکر می کنه. ولی تنهاییش، سیلی ای شد توی صورتش. یک سالی هست که دیگه کسی به من فکر نمی کنه… گرسنه اش بود. خداروشکر کرد که گلی قبل رفتن غذا درست کرده. اشپزی بلد نبود و هیچ وقت هم سعی نکرده بود یاد بگیره ولی اگه سرحال بود، می تونست…

 

دانلود رمان تیغ بی قرار از نون_قاف رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن pdf بدون سانسور

دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آیکان، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد. در این راه رازهایی بر ملا می شود و در آتش انتقام آیکان، فرین، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی می شود. رمان لهیب انتقام، عشق و نفرت را به تصویر می کشد.

خلاصه رمان لهیب

صبح با صدای زنگ موبایل چشمانش را باز کرد کمی روی تخت کش آمد. بلند شد و دستی به صورتش کشید و به سمت حمام رفت و بعد از دوش آماده شد. کرم ضد آفتابش را به صورتش زد، کمی ریمیل به چشم هایش زد تا مژه های بورش رنگ دار شود کلا بجز مجالس جشن اهل آرایش نبود بدون آرایش هم در چشم بود برای همین بیشتر اوقات ساده بود. ست کت و شلوار رسمی اش را که به رنگ آبی آسمانی بود را با روسری آبرنگی که تنالیته رنگ های آبی را داشت را تن کرد و در آینه خود را برانداز کرد قد کت معمول بود و اندامش را به زیبایی نشان می‌ داد.

از اتاق خارج شد به سمت آشپزخانه رفت.پدر و مادرش را دید که در حال خوردن صبحانه بودند با لبخند جلو رفت و سلام داد: سلام صبح بخیر. _سلام مادر صبحت بخیر بیا بشین مهری برات چای بریزه. پدرش هم جواب سلامش را داد، صندلی را عقب کشید و نشست، حافظ فنجانش را روی میز گذاشت و تسبیحش را دست گرفت و روبه فرین کرد: کارا خوب پیش میره؟ کم و کسری نداری؟ فرین کره را روی نان کشید و به پدرش نگاه کرد. _ممنون همه چیز خوبه.. _خداروشکر درستم تموم شد و خدا رو شکر کار و بارتم رونق گرفت تورال، دیگه باید آروم

آروم جهازشو جمع کنی. فرین به ضرب سرش را بالا آورد و به سرفه افتاد که تورال چند ضربه پشتش زد. _فداش بشم دخترم خجالت کشید بیا یکم چایی بخور مادر… فرین با دست فنجان را پس زد: جها…ز برای چی؟ من… من تازه به خودم اومدم و جایگاهمو پیدا کردم بابا. _خوب مبارکت باشه بابا جان کسی هم مخالف نیست دیگه ۲۴ سالت شده دیگه باید در خونمون زده بشه خوبیت نداره دختر تا این سن خونه باباش باشه این جا همیشه خونته دخترم ولی دیگه وقت سرو سامون گرفتنته. دیروز، آقای کیانی بهم زنگ زد و راجع به تو و پسرش صحبت کرد…

دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن pdf بدون سانسور

دانلود رمان آتش دل از تینا عبداللهی

دانلود رمان آتش دل از تینا عبداللهی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آتش دل از تینا عبداللهی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

طنین مهماندار هواپیما و دختر یک پولدار ورشکسته با خودکشی پدر، دنبال عامل ورشکستگی پدر می گردد که متوجه می شود شریک جدید پدرش (معینی فر) با کلاهبرداری نه تنها پدرش را نابود کرده که میراث خانوادگی آنها که چند کتاب عتیقه است در اختیار گرفته است. اینجاست که طنین برای گرفتن انتقام و باز پس گرفتن کتب عتیقه به عنوان خدمتکار وارد خانه معینی فر می شود که سه پسر دارد و با وجود تحمل آزار و اذیت های فراوان پسر کوچک معینی فر….

خلاصه رمان آتش دل

فکرم مغشوش بود. اتاق پدر برایم شکنجه گاه، همه جای اون پر بود از خاطرات با پدر بودن. دست های لرزانم را روی دستگیره گذاشتم اما بعد پشیمان شدم و به سر گرد گفتم: -همین جاست، من دیگه نمی تونم همراهیتون کنم… به هال برگشتم و تصمیم گرفتم به تابان سر بزنم، آهسته در اتاقش را باز کردم سخت مشغول بازی بود. به دیوار بغل در تکیه دادم و چشمانم را بستم، آخه پدر این چه کاری بود کردی حالا من چطور این فاجعه رو به طناز و تابان بگم. آه تلفن، من باید به آقای ممدوح تلفن می زدم.

بعد شنیدن چند بوق، صدای خواب آلودی گفت: الو… با دست اشک هایم را پاک کردم و گفتم: سلام آقای ممدوح،طنین هستم… آقای ممدوح ما به شما نیاز داریم. -چی شده طنین اتفاقی افتاده، چرا بغض کردی؟ -اتفاق افتاده یک اتفاق بد، لطفا… بیاید خونه ما. -الان میام، می تونم با پدرت صحبت کنم. -نه آقای ممدوح، فقط زود بیایید. گوشی را گذا شتم و صورتم را میان دستانم پنهان کردم و گریستم، باورم نمی شد پدر نازنینم دیگر نیست. -خانم نیازی؟ سرم را بلند کردم سرگرد بالای سرم ایستاده بود.

با دست اشکم را از صورتم زدودم و با بغض نگاهش کردم. این نامه ها در اتاق پدرتون بود، فکر می کنم پاسخ خیلی از سؤال ها باشد. نامه ها را از دستش گرفتم، دست خط پدر بود، برای هر یک از ما نامه ای به جا گذاشته بود. در میان آن ها آن که مال من بود را جدا کردم، در پاکت بسته نبود، وقتی تای کاغذ را باز کردم خط پدر جگرم را به آتش کشید و اشک هایم دوباره سرازیر شد و به روی کاغذ چکید. سلام دختر بابا، می دونم الان که این نامه رو می خوانی من دیگه در میان شما نیستم. دخترم…

دانلود رمان آتش دل از تینا عبداللهی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بهت اصلا نمیاد از م_ بهارلویی

دانلود رمان بهت اصلا نمیاد از م_ بهارلویی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بهت اصلا نمیاد از م_بهارلویی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان حاضر قصۀ دختری است به اسم بهانه که پس از سال ها دوری از خانواده پدری اش، برمیگردد تا انتقام بیست و دو سال سکوت و سختی مادرش، خانم جان را بگیرد که موفق هم می شود. دختر طی سه سالی که در تهران ساکن بود و دانشگاه درس می خواند مادرش را از دست می دهد و خودش را مقصر مرگ او می داند و برای حل مشکلات و پیشامدهای زندگی اش به تنهایی، تلاش و دست و پنجه نرم می کند تا روزگار روی خوشش را به او نشان دهد.

خلاصه رمان بهت اصلا نمیاد

از بار اولی که طعم قاتل شدن را چشیدم سه سال گذشته… درست سه سال پیش، روز اول مهر بود که پایم به آن خانه باز شد. اولین بار در مراسم تدفین عزیزجون انگشت اتهام به سمتم گرفته شد و همهمه ها گوش به گوش چرخید: _این همونیه که عزیزجونو زد کشت! _نیگا! از چشاش شرارت می ریزه… اصن انگار از نسل حاج ابراهیم نیست! _یه دفعه از کجا پیداشون شد که مثل صاعقه پیرزنو کشتن؟! _من اگه جای خان عمو بودم کسی رو که بعد این همه مدت اومده و یه راستم زده مادرمو کشته، حتی تو خونه هم راهش نمی دادم!

_از کجا که مهتاج راست بگه و این، دختر خودش و حاج محمود مرحوم باشه؟ _نه مادرش چشماش این رنگیه و نه چشمای باباش این طور بوده… توی این تیر و طائفه این چشما باب نیست… از چشماش معلومه که خودش قصد جون حاج خانم داشته… _می گن وردی زیر لب خونده و توی صورتش فوت کرده!… _از کجا معلوم که بچه ی…. لااله الا ا….، پناه به خدا از شر شیطون رجیم! یه چیزی میگیا! هر چند معلومم نیست، شاید اصلا تخم جن باشه!… به چشماش نگاه کردی…!؟

-مهتاج سیزده سال با حاج محمود زندگی کرد و بچه دار نشد، اون وقت تا ازش دور شد، بچه ی محمود به دنیا اومد؟!… اما بدی ماجرا این جا بود که خانم جان هم مرا در مرگ عزیزجون بی تقصیر نمی دانست، از سر تکون دادن های تاسف بار گاه بی گاهش معلوم بود! نمی دانست تمام تقصیر من این بود که یک جمله زیر گوش پیرزن گفتم و او هم نفس آخر را کشید…. پیرزن نه تنها قصد مردن نداشت که قصد هم نداشت در لحظات آخر از نیش و کنایه زدن به خانم جان دست بردارد….

دانلود رمان بهت اصلا نمیاد از م_ بهارلویی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان رقصنده بادها از آیریس جنسن

دانلود رمان رقصنده بادها از آیریس جنسن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان رقصنده بادها از آیریس جنسن با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نام شخصیت اصلی این داستان فردی به نام آندرس است، این فرد قصد دارد که مجسمه بسیار ارزشمند و خانوادگی که دزدیده شده بود را پس بگیرد. او برای باز پس گیری این مجسمه به کمک یک دزد احتیاج دارد. کسی که توانایی های لازم برای باز پس گیری این مجسمه را داشته باشد، این شخص که آندرس برای دزدی مجسمه انتخاب کرده است، دخترک برده ای است به نام سانکیا که با فقر دست پنجه می زند، آن ها برای گرفتن مجسمه راهی می شوند اما در این راه افراد دیگری هم وجود دارند که به جستجوی مجسمه می گردند و حاضرند برای گرفتن این مجسمه دست به هر جنایتی بزنند. در حین این ماجرا آندرس و دخترک هم ناگهان احساسی به هم پیدا می کنند.

خلاصه رمان رقصنده بادها

انگار صدای مرا نمی شنود. مثل آدم های ناشنوا جسیکا از کنار آورد شد و رفت به طرف پائین راهرو و گفت: داو کر نیست. همه چیز را خوب در اطرافش میفهمد ولی دارد همه را انکار میکند فقط زمانی آسیب پذیر است و هر چیزی را به درونش راه میدهد که خواب باشد. تبریزا گفت: پس بهتر است موقعی که خواب است درمانش کنی. هیپنوتیزم یا یک کاری دیگر قطعاً وقتی بیدار است که کاری از دستت بر نمی ایده جسیکا گفت: «فرصت» بده.

فقط یکماه است که او را به من داده اند. تازه داریم با هم آشنا میشویم اما تریزا حق داشت به ظاهر هیچ پیشرفتی بدست نیآمده بود. بچه از هشت ماه پیش بعد از آن واقعه ای که در واسارو رخ داده بود در زندانی از سکوت حبس. شده بود. مطمئناً می بایست تا به حال تغییری در وضعیت او ایجاد میشد اما وقتی که خوب فکر کرد تردید را کنار گذاشت او فقط از این وضع خسته شده بود یک بچه ای که به مدت هشت ماه در اثر عارضه روانی خود را از دست داده است، چیزی نیست که قابل مقایسه با بچه های دیگر باشد که او معالجه کرده بود.

اما قبول این واقعیت سخت بود که مریض او بچه ای هفت ساله است که باید در این شن بدود و بازی کند و از زندگی اش بطور کامل استفاده کند: به عقیده من باید قدم اول را جهت بازگشت خودش بردارد من نمیخواهم او را مجبور کنم. تریزا گفت دکتر شمائید اما اگر یک پرستار دست پائین هم بتواند کمی راهنمایی کند فکر نمیکنم اشکالی داشته باشد. جسیکا لبخندی زد و گفت: دست پائین این دیگر از کجا آمده؟ تو از سال اول رزیدنتی داری مرا راهنمایی میکنی…

دانلود رمان رقصنده بادها از آیریس جنسن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان طوفان قلبم از صاد_الف

دانلود رمان طوفان قلبم از صاد_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان طوفان قلبم از صاد_الف با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

جانا دختری که مقصر مرگ مادرش را پدربزرگ افسانه ای میبیند به گونه ای که تیشه به ریشه خانواده اش زده اما در این میان مردی از جنس طوفان حامی قلب یخ زده او شده طوفانی که برای جانا اسراری را افشا می‌کند که ستون خاندان پدری اورا به لرزه در می آورد آیا باید دید در انتها جانان با سرنوشتی نا معلوم پذیرای طوفان زندگی اش هست یا نه…

خلاصه رمان طوفان قلبم

نفس عمیقی کشیدم و به شومینه ی روبه روی تخت خیره شدم و باز هم خاطراتم با مامان یلدا برام زنده شد. اینقدر توی خاطرات غرق شده بودم که با صدای در متوجه گونه های خیسم شدم، با پشت دستم گونه ام رو پاک کردم. متتظر به در نگاه کردم که باز شد و عمه کمند با عشوه وارد اتاق شد. نگاهش رو به بیرون از اتاق داد و با به داخل اتاق اشاره کرد: -بفرماید آقای دکتر. نگاهم رو از عمه گرفتم و به چهارچوب در دادم، بعد از چند ثانیه دکتر وارد اتاق شد، سرش رو بالا آورد و نگاه مهربونی بهم انداخت، لبخندی زد و کنارم روی تخت نشست: -خوب خانم کوچولو دراز بکش ببینم.

نگاه سردم رو بهش انداختم، یکی نفهمه فکر میکنه بچه پنج ساله رو میخواد معاینه کنه، با لجبازی عقب کشیدم و بهش نگاه کردم، سرش رو توی کیفش کرده بود وانگار دنبال چیزی میگشت: من حالم خوبه، نیازی به معاینه ندارم شما هم بهتره خودتون رو خسته نکنید و همین راهی که اومدید رو برگردین. نگاهش رو از داخل کیف بیرون کشید و به چشم هام داد: اولا این وظیفه ی منه و چیزی که خودم انتخاب کردم پس خستگی نداره، دوما اگر همین الان بلند بشی با سر میخوری زمین پس ادعا نکن حالت خوبه جوجه. با لبخند دستش رو بالا آورد، خواست با انگشت اشارش ضربه ای به بینیم بزنه که مچ

دستش رو گرفتم و با همون لحن سرد و خشکم بی حوصله غریدم: -دُکی؟ گوش داری؟ دستش رو از داخل دستم بیرون کشید و با دستش گوشش رو نشون داد: -اینو میگی؟ _آره همون رو میگم! اسمش گوشه، هر حرفی که من بزنم رو با اون میشنوی. فکر کنم داری، چون حرف های الان و قبلم رو هم میشنوی و شنیدی دوباره لبخند زد: -آره شنیدم. با دستم به در اشاره کردم: -خوبه،پس بفرمایید. نگاهم رو به پدر که تازه وارد اتاق شده بود و به دیوار تکیه داده بود دادم، بغضم رو قورت دادم و نگاه ناراحتم رو به دکتر دادم، دکتر شروع به گرفتن فشارم کرد و بعد از اون وسایلش رو داخل کیفش گذاشت…

دانلود رمان طوفان قلبم از صاد_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بی تو مگه میشه از فرنوش صداقت

دانلود رمان بی تو مگه میشه از فرنوش صداقت pdf بدون سانسور

دانلود رمان بی تو مگه میشه از فرنوش صداقت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری که دنبال انتقامه اما نمیدونه خودش قراره تو چه دامی بیفته و چه سرنوشتی در انتظارشه، یه ازدواج اجباری، دختر داستانمون حالا حالا ها باید دل آقا پسر داستانو به دست بیاره…

خلاصه رمان بی تو مگه میشه

همه چیز زودتر از اونکه فکرشو کنیم آماده شد برای عقدمون… هنوز باور نداشتم که دارم زنش میشم. نمی دونستم در چه حاله. بعد از اونشب دیگه ندیدمش. چون صبح می رفت سر کار و اخر شب برمی گشت.حتی گفت وسایل رو هم خودتون بخرین. اما پولشو ریخت به حساب باباش و گفته بود خودم میتونم از پس مخارج عروسیم بر بیام… اون شب منو بردن خونه عزیز… چون بابام گفت من مایه ننگشم و دیگه پامو تو اون خونه نزارم… راستش حتی روم نمیشد تو روی عمو اینا نگاه کنم. رفتیم طبقه بالا و اونجا یه اتاق بزرگ رو برای بعد از عقدمون آماده کردن… مثل اینکه مامان اصرار داشت

ببینم اما بابام مانعش شده بود و گفته بود وقتی عقدش کرد برو هر چقد میخوای ببینش… تمام وجودم یخ زده بود. تو این چند روز تنها کسی که همدم لحظه هام بود ثری بود که به خاطر شرایط به وجود اومده ترجیح دادم نبینمش… یعنی انگار زندانی بودم. ثریا پشت تلفن گریه می کرد و التماس که بزارم بیاد ببینتم… اما حقیقتش روی اینو که حتی از اتاقم بیرون بیامو نداشتم. زن عمو تنها کسی بود که باهام مهربون بود و هوامو داشت. نمیدونم چرا.. عمو هم تا جایی که امکان داشت ندیدم. هنوز نمی دونم اون روز چرا اینکارو کردم.. چرا نتونستم بر نفسم غلبه کنم. تهش شد یه رسوایی که

میدونم دامن خودمونو گرفت. ارسلان می تونست بگه من به عمد کشیدمش خونه اما هیچی نگفت و نذاشت آبروم بیشتر بریزه. هر چند ابرویی که رفت دیگه رفته. صدای عاقد که خطبه رو میخوند تو گوشم پیچید. مامان بابام و عمو و زن عمو همشون روبروم ایستاده بودن. عزیز هم رو همون صندلی معروفش نشسته بود.به خواست عزیز. عاقد اومد همینجا… زیرچشمی به ارسالن نگاه کردم. هیچی از قیافش معلوم نبود. حتی نگامم نکرد که حسشو بفهمم. اما بابام نگاهش هنوزم خصمانه بود. -عروس خانم وکیلم؟ تعلل رو جایز ندونستم اروم بله رو گفتم. اره من دیگه زنش بودم… زن ارسلان خان تاج الدین…

دانلود رمان بی تو مگه میشه از فرنوش صداقت pdf بدون سانسور

دانلود رمان بارقه های دل از پارا طاهری

دانلود رمان بارقه های دل از پارا طاهری بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بارقه های دل از پارا طاهری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من آسو هستم، تک دختر حاج صادق صبوری. شیرینی خورده ی شاهرخ پسر عموم بودم و از بچگی اسممون با هم میومد وسط، اما با اتفاقی که یه روز برای من افتاد و توی خرابه های یه ساختمون نیمه کاره روحم رو با بدترین شکل ممکن کشتن، من دیگه اون دختر سر به هوای قبل نشدم… شاهرخ هنوزم دوستم داره اما اگه بفهمه چه اتفاقی برام افتاده باز هم ادعای عاشقی می کنه؟ باز هم می‌تونه دم از عشق و علاقه بزنه…

خلاصه رمان بارقه های دل

پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و باران نرم نرمک روی شیشه ماشین می نشست. دلم برای دیدنش سر ناسازگاری برداشته بود و ولوله ای عجیب به جانم افتاده بود. دستم روی فرمان ماشین ضرب گرفته بود و صدای موزیک شادی را تا انتها زیاد کرده بودم تا صدای غرغرهای مامان مرضیه را کمتر بشنوم. نمی دانست این دل لاکردار زبان نفهم، حرف حساب حالیش نمی شود و اگر میشد دور ان دو گوی آبی رنگ خمار را خیلی وقت پیش خط می کشید.

از همان روزی که برای اولین بار حرف دلم را با غرور مردانه ام تاخن زده بودم و جوابش شد یک «نه» به تمام معنای زهرآگین، که روزم را چون شب تار، سیاه و سوت و کور کرده بود. اما امروز برای چندمین بار باز هم مصرانه داشتم بر سر خواسته ام پافشاری می کردم و بالاخره هر طور شده دلش را بند خودم می کردم. مرد پا پس کشیدن و جا زدن نبودم. از بچگی چیزی را که می خواستم تا به دستش نمی آوردم، خواب و خوراک نداشتم. خصوصا چیزی که ناز و ادا داشت و سخت به دست می آمد.

اهل ناز کشیدن و ناز خریدن هم نبودم. با روش خودم جلو می رفتم و مطمئن بودم بالاخره روزی به دستش می آوردم. این را به دل وا مانده ام قول داده بودم. اصلا در ذهنم نمی گنجید زندگی بدون او را. از جنگیدن هراسی به دل نداشتم و این به نظرم لذت پیروزی را دوچندان می‌کرد. هر چه او بیشتر از من دوری می کرد، انگار سر نخی را می کشد که به من وصل شده است، بیشتر برای به دست آوردنش لجاجت به خرج می دادم. چراغ که قرمز شد پا روی پدال فشردم و …

دانلود رمان بارقه های دل از پارا طاهری بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کلاف از آمین

دانلود رمان کلاف از آمین pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان کلاف از آمین با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آمین،دختر خود ساخته و مغروریه که از عشق آرمین ضربه میبره و به مهرزاد پناه میاره تا درمون دردش بشه. دریغ از اینکه همه اینا یه بازیه… بازی انتقام که که قربانی اصلیش آمینه…

خلاصه رمان کلاف

اشک هام رو تند تند پاک می کردم و فرمون رو دو دستی چسبیده بودم صدای هق هق هام کل ماشین رو برداشته بود. خوبه که جاده خلوت بود وگرنه تاالان تصادف کرده بودم. آرایش هام مطمئنا پخش شده بود و کل صورتم رو شبیه هیولا کرده بود. آیسان هم پا به پای من گریه می کرد ولی بی صدا، ساعت دوازده بود و به مامان گفته بودم که شب خونه ی آیسان اینا می مونم. خداروشکر که مامان به خانواده ی آیسان اعتماد داشت.

وگرنه من با این ریخت اگر می رفتم خونه هم همه سکته می کردن هم می فهمیدن که ماجرا از چه قراره. تو کل عروسی تمام تلاشم رو کرده بودم که خوشحال ترین آدم جمع به نظر برسم و الان که تنها بودیم خوب می دونستم دیگه فقط خرابه ای از من باقی مونده. بهترین لباس رو خریدم بهترین آرایش رو کردم فقط چون آمینه و غرورش، همه چیز هم از بین بره غرور من نباید بشکنه. اون نباید بفهمه که من شکستم. هجوم خاطره هام رهام نمی کرد. هی توی سرم دوره می شد همه چیز.

و من چقدر دلم می خواست عق بزنم و بالا بیارم. خاطره های مردی رو که امشب تمام شب ازدواجش با زن دیگه ای رو برام به نمایش گذاشته بود. مگه این همون آرزویی نبود که با من راجبش حرف می زد؟ مگه لباس عروس تن این زن دقیقا همونی نبود که عکسش رو به من نشون دادی و گفتی که می خوای تو تنم ببینی؟ مگه تمام این عروسی همه ی اون چیزی نبود که مو به مو برام تعریف کردی و من هی سرخ و سفید شدم و دلم قنج رفت برای این آینده ی زیبا….

دانلود رمان کلاف از آمین pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.