خلاصه کتاب
در دل شهری پر از تعهدات پنهان، بهزاد قاضی برجستهایست که باید یکی از فرزندانش را به گروه آلفا معرفی کند. پسرش، با روحیهای لطیف و هنری، برای این مأموریت مناسب نیست. مایا، دختر پرشور و آسیبدیدهی او، برخلاف انتظار، داوطلب میشود. اما مخالفت پدر، او را به رویارویی با امیر ارسلان، رئیس مقتدر گروه، میکشاند. این برخورد، آغازگر جدالیست که نهتنها مسیر زندگی مایا را تغییر میدهد، بلکه امیر ارسلان را نیز با چهرهی تازهای از قدرت روبهرو میکند.